دیوار نوشت های آلاء


ترفند ترشی

سلاااام

این پست به درد اقایون هم میخوره یا خودتون درست کنید یا به اهل و عیال و خانواده بگید درست کنن 

من مو به مو میگم برفرض اینکه تا بحال ترشی درست نکردید

خودم همیشه چشمی درست کردم و اولین بار تو 14سالگی ترشی گذاشتم ترشی البالو

برای اول کار شما اندازه یه دبه ماست سه کیلویی درست کنید 

مواد لازم:)

یک عدد گل کلم تر و تمیز و خوشگل متوسط 

هویج 3تا

کرفس 4ساقه

فلفل تازه 2تا اگه تند دوست دارید فلفل قرمز

سیر هرچی بیشتر بهتر یه حبه

سیب زمینی ترشی به دلخواه

سبزی های معطر

ادویه ترشی نمک دوقاشق غذاخوری 

سیاهدونه

همه مواد و ریز کنید و خوب بشورید بریزید تو دبه

ترفندش اینجاست که شما سیاهدونه بریزید به عنوان ادویه و ادویه ترشی از عطاری بگیرید

عطر سیاهدونه معرکه میکنه ترشی و 

نصف دبه اب بریزید نصف سرکه 

این اب و برگردونید تو یه ظرف و ادویه هارو اضافه کنید  دوقاشق غذا خوری ی نمک بریزید سیاهدونه رو هم تفت بدید رو ماهی تابه تا بوش بلند شه و بریزید تو اب ترشی ادویه و اب و هم بزنید دوباره برگردونید تو ترشی 

بذارید بمونه سه هفته بعد بخورید 

اگر دوست دارید زرد بشه زردچوبه بزنید اگر دوست دارید قرمز بشه کلم قرمز بزنید


رازش این بود که ما تو ترشی اب میریزیم برخلاف تصور خیلی ها که فکر میکنن اگه اب تو ترشی بریزن خراب میشه

میتونید نسبت اب به سرکه یک به دو باشه دو سوم سرکه یک سوم اب

وقتی اب قاطیش میشه با ذائقه همه جوره و همه عاشق ترشی های منن:)

منم از ننم یاد گرفتم:)

منم و ننم هم قافیه بودن گفتم:) 

خدایی درست کنید تنبل نشید

هرترشی ای بگی یه بار امتحان کردم:) 


گفتن نداره اما ماهم خوبیم

 اقا از خدا که پنهون نیست ماهم خوبی هایی داریم

برای اینکه ریا نباشه حرفی نمیزنیم:)

تو وبلاگ قبلی که قشششششششنگ تمام کارهای اشتباهم و لو دادم از نوجوونی بگیر تا همون لحظه که در خدمت بودم:)

روش من اشتباه بود خودم و کردم درس عبرت؛)

اینجا هم که هروقت ترمز میبرم میام کلمات مغزم و خالی میکنم

میدونم ستارم روشن میشه میگید ااااااه باز این اومد ناله کنه یا الکی میاید که اون ستاره خاموش بشه تو صفحتون یا میاید بگید بسه دیگه انقدر ناله نکن:)

آمااااااا الان که پست سرماخوردگی و نوشتم باید بگم دیشب با همه وجود بیست کیلو گل کلم گرفتم و اماده شدم برای گذاشتن ترشی هفت بیجار و اینا

کارهاشو انجام دادم مونده ابکشی و ریختن سرکه و اینا

وقتی پست پنجره رو گذاشتم دکتر برام سفر و ممنوع کرده بود 

اما برای شادی دل مادرشوهرجان و خانواده همسر رفتم شمال اونم تنها چون همسر سرکار بود

تو راه اتفاقات احشتناکی افتاد میگم بازم راننده و داستان های عجیب غریب

برای مادرشوهرمم شش تا دبه ترشی بار گذاشتم و براشون ماکارانی و شامی کباب و از این سانتل مانتالا گذاشتم و کلی ذوق کردن

تازه کلی هم دخترای همسایه اومدن و ازم مشاوره گرفتن و باهام درد دل کردن 

منظور از کلی همسایه دیوار به دیوارمونه که سه تا دختر داره:) هر کدوم به تنهایی راز هاشون و فقط به من میگن و میگن به خواهرام نگو:) اما من راجب اینا نمیگم براتون که:)))

خدا توفیق بده از این به بعد از خوبی هام میگم خوبی هام براتون درس عبرت بشه اصلنشم والا

به شما نیومده از بی ادبا ادب بیاموزید =)

همتون استادید؛)

بچه های خوبی باشید ترشی هفت بیجار اعلا یادتون میدم از اونا که همه میگن ترشی شما یه چیز دیگست و رازش و به همه میگیم اما کسی گوش نمیده=))



پنجره

پنجره خونه همسایه دقیقا تو حیاط ما باز میشه 

سه سالی میشه که اومدم اینجا ولی یکبار هم ندیدم پنجره رو باز کنن ...

امروز دختری شیشه های اتاق و دستمال میکشید دلم میخواست برم بزنم به پنجره بگم بیا بشینیم با هم حرف بزنیم

وقتی اینجا زندگی میکردم و روزهایی بود که هیچکس نبود و تنهای تنها بودم دلم میخواست دو فنجون چای بریزم و اون تو خونه خودش و من هم تو حیاط بشینیم و باهم گپ بزنیم ولی حیف....

حیف هیچوقت پنجره اتاقش و باز نکرد تا ببینمش 

حتی نمیدونم اونطرف دیوار کی زندگی میکنه😢

گاهی عجیب دلت یه دوستی این مدلی میخواد 

هروقت میام شمال تو اوج زیبایی و طراوتش غم غربتش بدجور میگیرتم...


امام حسنم

خودتون میدونید چقدر عاشقتونم 

خودتون میدونید چقدر بهتون ارادت دارم

میدونم این خط خطی های من به دستتون میرسه

اقای مهربونم دکترا گفتن نمیتونم بچه دار بشم

اگه صلاح و مصلحتمه اگه لیاقتش و دارم 

خودتون یادمون دادید ازتون بخوایم مگه نگفتین نمک غذامون و از شما بخوایم

هم جواری با رسول الله و میخوام 

فرزندی میخوام که کنیز زهرا و غلام شما باشه

یه همچسن شبی نذر کرده بودم اگه پسردار شدم اسمش و بذارم محمدحسن

به عشق رسول الله و شما 

خواستم امشب دوباره یاداوری کنم....

اگه امشبم بگذره و خدا برام ننویسه سلامتی و شفاعت من میمیرم....



خداجون عاشششقتم

پیامبر فرمودند اگر کسی و دوست داری ابراز کن

خدایا اومدم فریاااااد بزنننمممممممم بگم عاششششششششششقتم

دلم میخواد سر به سجده بذارم و قربونت برم فقط😍😍


معجزه

هوالحکیم

خودت میدونی این روزا با تمام وجودم ازت میخوام یه معجزه تو زندگیم اتفاق بیفته

داشتم قران میخوندم 

نوشته بودی هرکس و اندازه تواناییش تکلیف میکنی

من که توانایی این مریضی و ندارم تکلیف و از رو دوشم بردار خواهشا

به شدت کم اوردم خودتم خوب میدونی

فکر و ذکر این شبام اینه خدایا میشه یه معجزه ای از تو همین روزا تو زندگیم خودش و نشون بده؟


دنیا به اخر نرسیده قسمت دو

رفتم برای ثبت نام دانشگاه گفت دیر اومدی خیلی دیره

گفتم میخوام روانشناسی بخونم

گفت:آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟؟؟

روانشناسی و بدون کنکور ثبت نام نمیکنیم

گفتم :نعععععععععع این قراااااررررمووون نبود

خلاصه که تصمیم گرفتم این یکسال و دنبال کارهایی برم که حال دلم و خوب کنه

شاید نظرمم راجب رشته ای که انتخاب کردم عوض بشه

خدایا حال خوب و خوب زندگی کردن یادمون بده میسی


دلم شکسته

مفصل هام به شدت درگیر شدن 

امروز ده باری پله هارو بوالا و پایین رفتم 

به خواهرزادم گفتم برو طبقه بالا برام وسیله بیار و داداش خرم شروع کرد داد و بیداد کردن چیه به همه دستور میدی

مریض شدی کارهات و انداختی گردن این و اون 

یارو سرطان داره داره زندگی میکنه یه ذره ته رودت زخمه آی من اینجوری ام عضو انجمن شدی 

بزرگش کردی

برو یکم سر رودت و بررن بیا خونه الکی این همه مسخره بازی نداره

میگم نمیدونی چی میگی برای خودت

بخاطر مامان گفته بودم یک سال دیگه خوب میشم اعصابم خورد شد و گفتم پیش سه تا فوق تخصص عالی رفتم و همه میگن لین یه بیماری لاعلاجه که نمیشه بهش دست زد

 گفتم ولم کن بابا

اره فاز افسردگی گرفتی...

گفتم من کجا افسرده ام شماها با این حرفاتون فقط بلدید دل ادم و بشکنید

من فقط اینجارو انتخاب کردم برای خالی کردن خودم 

حتی تو اوج درد حرفی نمیزنم وقتی روده هام میپیچه به هم فقط نهایتش یه آخ کوچیکی میگم و وقتی کسی متوجه بشه و بگه چی شد میگم هیچی یه تیر کوچیک بود:)

خدایا تو شاهد باش تو شاهد این روزا باش فقط

کسی که سرما خورده این حرفارو بزنی میمیره 

دلم میخواد برم جایی که هیچکس نباشه بیزارم از همه


فوبیا

چقدر بده که فوبیای همه چی پیدا کردم

فوبیای بیرون رفتن از خونه

چه تا مرکز خرید باشه چه رفتن به کلاس و کافی شاپ 

تنها وسیله مطمئن برام قطاره

چون سردیس بهداشتی داره:'(

دیگه هروقت دلم بخواد نمیتونم برم شمال 

باید ببینم قطار کی جای خالی داره

خواستیم ماشین بگیریم که قیمت ها سر به فلک کشید و هزینه درمان من هم اضافه شد

فعلا با این فوبیا باید سر کنیم

بی همگان به سر شود بی فوبیا به سر نمیشود 

تو کانادا تو خیابون ها سرویس های بهداشتی ای گذاشته شده برای افراد مبتلا به کولیت

وقتی میرم بیرون دلم میخواست تو کانادا زندگی میکردم


تولدی که زهرمار شد

امشب تولد دخترعمو بود و قرار بود کاملا سورپیرایزانه باشه:)

همه جلوی در خونه جمع بشن و بریم داخل 

خلاصه که خیلی خوب بود دختر عمو اشک شوقش جاری شد

و رسیدیم به بخش پذیرایی

سالاد الویه ای اوردن با گوشت مرغ و سس مایونز خونگی 

اومدم بخورم آلاء تو نخور برای تو اصلا خوب نیست و توصیه های پزشکی شروع شد

دکتر پرهیز غذایی به من نداده

نه تووو نخوووور 

میدونستم اگه گوش نکنم دست بردار نیستن گفتم باشه نمیخورم

گشنه موندم 

پفیلایی که ابجی درست کرده بود اومد تعارف کردن و برداشتیم

عمه ها

آلااااااااااا نخوریاااااا برات ضرر داره

این چرا؟!!!!!!

شروع کردن توضیح دادن که این نفخ داره و باد داره و....

پفیلا هم نخوردیم

کیک و اوردن 

نگم براتون که کیک تولد هم نذاشتن بخورم نخورییییی هاااااااا خیلی ضرر داره 

خلاصه که زهرمارمون شد امشب و معنی از دماغ در اوردن و قشنگگگگگ لمس کردم

و بعد شروع کردن به توصیه های پزشکی

فلان چیز و بخور این و دم کن اون و بخور بده فلان کارو کن اینجا برو اونجا نرو پیش فلان دکتر برو😢😢😢😢😢😤😤😤

کاش میشد داد بزنم بگم راحتم بذارید


دنیا به اخر نرسیده

اینکه میگن بیماری من علاج نداره

و کبد و کلیه و پوست و مو رو از کار میندازه 

و عوارض داروها بالاست و داروها باید تا اخر عمر استفاده بشه

شاید اوایل یکم ترسناک بود اما با خودم گفتم دنیا به اخر نرسیده

نمیتونم بشینم و منتظر فرشته مرگ باشم:)

اینکه حتی فعلا نمیتونم مادر بشم نمیتونه من و از پا بندازه

یاعلی میگم و شروع میکنم به جنگیدن 

تصمیم دارم برم دانشگاه و تا اونجایی که امکانش هست درس بخونم

فعلا حوصله کنکور ندارم وارد دانشگاه تو رشته مورد علاقم میشم و از اول جدی درس میخونم 

برای ارشد تو یه دانشگاه معتبر و اگر امکانش بود برای دکترا بخونم

این ها اهداف منه امیدوارم بهشون برسم

شماهم دعا کنید که خیر برام رقم بخوره:)

خدا جون مصلحت مارو تو رویاهامون قرار بده میسی:)


دانشگاه

تصمیم گرفتم برم دنبال درس خوندن

فعلا در حد تصمیم هست

فردا میرم به دانشگاه شهر سری بزنم از دانشجوها مرس و جویی کنم ببینم وضعیت دانشگاه چطوره و راجب شرایط صحبت کنم

اگر شد ورودی بهمن باشم

خدارو چه دیدی شاید همین ترم رفتم:)



قدر هم و بدونیم

 وقتی دکتر گفت احتمال سرطان هست

 به محمد طور دیگه نگاه میکردم حس از دست دادن داشتم اینکه امکانش وجود داره که یه لحظه نباشم...

محمد طور دیگه برخورد میکرد روزهای تلخ و شیرینی بود

 وقتی دکنر گفت سرطان نیست و آی بی دیِ یه چی تو مایه های همون سرطان فقط اسمش با کلاس تره

 باز حس داشتن و از دست ندادن بهمون دست داد و برگشتیم به زندگی عادی...

به زور راهی کربلا کردمش 

دوشب قبل رفتن گفتم برو یکم نبینمت راحت شم:/

همون شبی که اب پشت سرش ریختم دلم ریخت 

خونه ساکت شد دلم برای کل کل کردنامون تنگ شد:'(

 فردای اون روز وقتی تماس هم نمیشد گرفت و گوشیش خاموش بود دلم بیشتر براش تنگ شد ...

کاش قبل از از دست دادن قبل از رفتن قدر هم و بدونیم...

 انقدر روزهای زندگی تکراری و روزمره شده که محبت کردن یادمون میره:'(

دلم میخواد قدر همه چی زندگیمو و بدونم قبل از اینکه فرصتم تموم بشه


روز جهانی ای بی

براش استوری گذاشتم 

بهم پیام داد

 سیزده سالشه و پروانه ایِ:'(

خیلی روح بزرگی داره درد مردش کرده 

بهش میگم بزرگ مرد کوچک

 گوشه ای از حرف هامون


تنهایی و میخوام

دلم میخواد تنها باشم

هیچکس نمیدونه ذهن من تو شلوغی هم درگیره مشکلات خودشه

کسی درک نمیکنه در حالی که نشستم دلم اشوبه

از امروز عهد میبندم تنهایی و انتخاب کنم 


یوگا تنفس

مهم ترین چیزی که هممون فراموش کردیم درست نفس کشیدنِ

تمرین کنیم هر روز دوتا ده دیقه درست نفس بکشیم

.

 


🔰 نکته درمانی :



به تنفسهابسیاراهمیت بدهید،نفسهای آرام وعمیق شکمی ،کمک بزرگی به سلامتی شما میکند، ابتدادرجای آرام وراحتی بنشینید،وموزیک آرامی بگذارید، چشمها را ببندید، وبادوحفره بینی به آرامی تاچهارشماره نفس رابالا بکشیدتااحساس کنیدبه شکمتان هم رسیده است،وبعدبه آرامی باهفت شماره ازدهان بازدم راانجام دهید،وباهردم تصورکنیدنورسفیدواردبدنتان میشود وباهر  بازدم تصورکنیدنورآلوده سفیدازدهانتان بیرون میاید،روزی دومرتبه  به مدت ده دقیقه این تنفس راانجام دهید.




نگم براتون

نگم براتون گه یوگا رو شروع کردم:)

فعلا با یه کانال تلگرام دارم پیش میرم 

تا یه باشگاه خوب پیدا کنم:)



خدا همیشه هست

تو که میدانی باید در سختی ها مقاوم باشی، چرا ناامید می شوی؟!... 

تو که میدانی روزهای سخت نمی مانند چرا باز هم نگران و ناآرامی؟! ...

تو که بهتر از من می دانی ...، 

پس چرا باز هم ...؟!

می دانم که می دانی، 

اما دیگر، ولی و اما و اگر ندارد!

آرام و استوار به مسیرت ادامه بده ...

ذهن زیبایت، زندگی را زیبا خواهد کرد؛ 

آنگاه تو میان خوشبختی غرق خواهی شد، 

آنقدر که هیچکس نتواند نجاتت دهد ...!

خیالت راحت،

من هم می دانم،

تو هم می دانی،

بی اما و اگر؛ 

خدا همیشه هست ..


انسانم ارزوست

گاهی ارزو داری به یک انسان برخورد کنی تو این دنیای ....

و خدا انسان هایی و سر راهت قرار میده که نمیدونی چطور

 با دخترعموهام نشستیم و داریم انالیز میکنیم

میگن از کجا پیدا شد این اقا؟

گفتم نمیدونم وبلاگ!

داروخونه؟

همون وبلاگی معرفی کرد

 اون روز که نسخم و پست کردم فرداش برداشتم پست و 

کسی که معرفی کردن برای داروخونه خیلی انسان بودن

شماره تماس دادن و نسخم و فرستادم و پول و فرستادم

گفتن اگه ازاد بگیری میشه ۹۰۰نود درصد و بیمه میده

بیمه اذیت میکنه تا بده برای همین داروخونه ها نمیدن ولی ما هنوز این کارو نکردیم و با نرخ دولتی میزنیم...

صبح هفت تا دارو از یه دلال گرفتم شد ۳۴۰هزارتومن 

الان ۳۰تا داروم و ۱۵تا از یه دارو شد ۱۴۰ نسخه رو تلگرام فرستادم پول و کارت به کارت کردم گفتن دارو رو گذاشتن کنار دخترعمو هم گفت میره از زنجان برام بگیره

از اقای حامد سپهر تشکر ویژه ویژه دارم وبلاگ همراز

شخصیت های متین بیان ارادت خاصی دارم بهشون 

ایشون کمکم کردن برای همه این اتفاقات



زندگی من

زندگی من به دوقسمت تقسیم میشه

قبل از مریضی بعد ازمریضی 

دقیقا یک هفته قبل از،شروع شدن بیماریم رفته بودم پیش روانشناس

گفتم میخوام این قسمت از خاطراتم و فراموش کنم 

میخوام بیشتر از زندگی لذت ببرم

و کلی خواسته از خودم داشتم 

دقیقا بعد از مشاوره مریصیم عود کرد و حالم هر روز،بدتر شد

تشخیص اولیه سرطان بود و بعد گفتن ibd دکتر الان مشکوک شده بهم

و دوباره قراره کولونوسکوپی و اندوسکوپی و تیکه برداری و خودش انجام بده

اما من چه فرقی کردم!

الان خیلی چیزها برام مهم نیست

چند روز پیش رو میزیِ گرون قیمتم که همیشه مواظب بودم نیفته افتاد و یه گوشش شکست واقعا برام مهم نبود حتی نگفتم حیف باشی

جز افراد خوش هیکل بودم و شش سال وزنم و ثابت نگه داشتم با قد بلندم و الان هر روز در حال اب شدنم و مهم نیست

بخاطر پوست صافم خوشحال بودم و خیلی نیاز به لوازم ارایش نداشتم

و این روزها صورتم پر از جوش های ریز شده که کم کم دارن شکوفا میشن

موهای بلندم گوله گوله داره میریزه و این هم مهم نیست

این روزها به یه بی خیالی خاصی رسیدم.

نه اینکه ناامید شده باشم

نه 

رسیدم به اینکه واقعا هیچکدوم از اینها مهم نیست

پوست و مو و اندام و وسایل همه و همه ابزارن

شاید گاهی ابزار شیطان باشن تا تورو سرگرم دنیا کنن 

این روزها سر به زیر تر شدم

چون درک کردم که دنیا بازیچه ای بیش نیست

شاید خدا خواست تو اوج جوونی من به این فهم برسم...

امیدوارم این همه سختی و مریضی من و از خدا دور نکنه

غر غرهام و نشنیده بگیر که گاهی واقعا کم میارم

الانم شاید کم اوردم اینهارو گفتم...

پ ن:هیچکدوم از چیزهایی که پیش مشاور مطرح کردم الان واقعا برام مهم نیست....

منظور از الان بعد از بیماری 

همه این اتفاقات از یک شهریور افتاد

به قلبم معذرت خواهی بسیاری بدهکارم
بخاطر تمام روزهایی که
گرفت،شکست،تنگ شد
و کاری از من بر نمی آمد!
من و ببخش من
Designed By Erfan Powered by Bayan