دیوار نوشت های آلاء


کربلا _ناامنی_اربعین_پیاده روی

اللهم ارزقنا شفاعه الحسین 

خیلی عصبی گفت اقا جنگه! جنگِ کجا میخواید برید!!!

عقل ندارید؟!؟ 

من فقط با لبخند نگاش میکردم :)

عقل نداریم دیگه 

عاشقیم❤️

وقتی جنگه وقتی ترور میکنن وقتی خودشون و میکشن ما اربعین نزیم یعنی کارمون درسته 

مسیری که انتخاب کردیم درسته

بکشید ما را، بکشید مارا ملت ما بیدار خواهد شد... 

ما ثابت کردیم که از مرگ هراسی نداریم

ما از تبار سلمان فارسی و همت ها و حججی هاییم...

بخدا قسم اگر یقین داشته باشم رفتنم به این سفر هیچ بازگشتی ندارد باز هم از راهی که انتخاب کردم پشیمان نخواهم شد...

ان شاءالله اربعین به ظهور ختم خواهد شد... 

اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب

حلال بفرمایید دوستان

 


اهالی ساختمان یاس

سر مزارش ایستاده بودم و به عکس روی سنگ قبرش نگاه میکردم.. 

چه جوون رعنا و خوش سیمایی

چشمم افتاد به دختری که روبروم بود

شما از بستگانشون هستید؟

من خواهرش هستم

چشمام برق زد^_^

سعی کردم بهش نشون بدم چقدر خوشحالم! (خیلی تابلو بود البته) 

کلی باهم صحبت کردیم و شماره همراهش و گرفتم و برگشتم خونه

انگار اون روز من و خواهرش و کشونده بود سر مزارش تا باهم رفیقمون کنه... 

بهم دستور سرکشی داده بودن

با بچه های گروه صحبت کردیم و همه نظر هاشون و گفتن قرار شد به خانواده ای سر بزنیم که از همه تنهاترن...

من میدونستم اون اتفاق و اون دیدار سر مزار اون جوون اتفاقی نبود

زنگ زدم و با پدرشون صحبت کردم و قرار و گذاشتم برای روز پنجشنبه 

مسولمون گفت بنداز11صبح که من بتونم بیام....

رفتیم به ادرسی که فرستاده بودن وارد خونه شدیم

چه خونه ساده و دلنشینی.... 

برای من ارامش امامزاده رو داشت... 

پدر رفت و همه اهلی ساختمون یاس و صدا زد تک تک وارد شدن... 

همه مادران و پدران شهدای مدافع حرم!

دسته گل هاشون و فدای ازادی و اسایش ما کرده بودند 

چقدر خاکی

چقدر آروم

چقدر متین... 

چه انسان های شریفی... 

به عمرم ادم به این فروتنی و افتادگی ندیده بودم

انگار ملائکه حضور داشتند... 

یه ساختمونی براشون ساخته بودند و همه شهدای فاطمیون استان البرز و یه جا جمع کرده بودند .. 

ساختمون 12واحدی...

ظاهرا خیلی بهشون رسیدگی میشد بهترین کوچه شهر براشون یه آپارتمان سنگ شده... نمای بسیییااار زیبا ساختمون بسیار زیبا

داخل خونه هاشون پدر و مادرهایی بودن که مشکل بزرگی داشتن

هویت!

درد همه اونها یک چیز بود

خیلی هاشون توی افغانستان زندگی میکردند زندگی داشتند

پسرهاشون قاچاقی وارد ایران میشن و از مشهد عازم سوریه میشن و شهید که میشن سفارت ایران زنگ با سفارت عربستان هماهنگ میکنن که پذر و مادر شهدارو بفرستن ایران 

چون دیگه تو کشور خودشون امنیت جانی ندارند!

وقتی وارد ایران میشن شناسنامه ای ندارن

یکی از خانواده ها گویا مدارک شناسایی داشتند قبل از شهادت پسرشون، جوون ترین شهید مدافع حرم وقتی میرن سوریه مدارک و میبرن که ویزا بگیرن و این ها بعد از شهادتشون مدارکشون اعتباری نداره 

اونها حتی نمیتونن سیم کارت بخرن 

تو بانک نمیتونن حسابی باز کنن

یکی دوبار هم مامور ها گرفتنشون! به جرم بی هویتی میخ. استند بازداشتشون کنن!!!

که با وساطت سپاه ازاد میشن!

درد دل هاشون خفم میکرد دلم میخواست فریاد بزنم

وقتی وارد خونه شدیم مادرشهید بهم گفت وقتی کسی میاد خونمون خیلی خوشحال میشم دلم باز میشه... 

از عشقش به پسرش برامون گفت

از اینکه روز تولد و روز شهادت پسرش هر دو تو یک روز بوده

از خوابی که دیده بود

از صبری که یکهو بعد از شهادت به دلش نازل شده بود.... 

بعد از اینکه از پیششون اومدم به چندجا زنگ زدم و گفتم این مشکلات و دارن چه کار میشه کرد کجا میشه اینها رو گفت

گفتن مجلس داره یکسری کارها انجام میده! 

امیدواریم حداقل برای پدر و مادر و همسر شهدایی که دیگه نمیتونن به کشور خودشون برگردن و دسته گل هاشون و برای ما فدا کردن کاری کنن

اینها تاج سر ماهستن

شناسنامه که سهله... خواستم یک چیز با ارزش و فدای اینها کنم دیدم با هیچی نمیشه جبران کرد و جای خالی عزیزانشون و باهیچی نمیشه پر کرد

داشتن هویت برای خانواده های شهدا چیز زیادی نیست... 

چقدر دلم تنگ شده برای اهالی ساختمان یاس.... 

 


با شمام ای پزشکان و پرستاران و منشیان

 

سلام 

این ها درد و دل یک بیمارِ

من از درس هایی که تو دانشگاه خوندید هیچ اطلاعی ندارم

نمیدونم درسی به اسم حال روحی بیمار پاس کردید یا نه!!!

روح بیمار چقدر براتون مهمه؟

همیشه فکر میکردم دکترهای قلب باید خیلی مهربون باشن پنج سالی هست مامان تحت درمان دکتر ماهرخ فرخیِ جز بهترین و مهربون ترین دکترهایی که دیدم، تنها دکتر خوبی که دیدم ایشون بود

اون باعث شد فکر کنم همه دکترهای قلب مهربونن چون با قلب ادما سر و کار دارن

این هفته رو مجبور بودم مرکز قلب تهران باشم جنب بیمارستان شریعتی

رفتارهاشون فااااجعه بود

این منشی هارو واقعا نمیدونم از کجا پیدا میکنن!

(به جامعه منشی ها برنخوره بعضی هاشون و میگم شما که جز مقربینید)

بیمارستان های دولتی و نیمه دولتی بعضی ازمنشی هاشون ارث باباشون و از ادم طلبکارن قطعا به پست همتون خورده!. هربار که میرم بیمارستان دولتی به خودم فحش و نفرین نثار میکنم که چرا پا شدی اومدی اینجا بعد یادم میفته هزینه درمان تو بیمارستان خصوصی خیلی بالاست!جای از ما بهترونه

و هرماه کلی اط حقوفمون پول بیمه کم میکنن!. پدرم که بیمه ازاد میریزه هر سه ماه نزدیک یه ملیون تومن پول بیمه میده تا از خدمات بیمه استفاده کنه

ولی خیلی از منشی ها فکر میکنن با یه مشت گری گوری طرفن و اجازه دارن هرطور دلشون میخواد با بیمار صحبت کنن

انگار ما باعث شدیم اینا دکتر نشن!

میرسیم به دکترهای نازنین و پرمشغله!.

پزشک های زحمتمش کم نداریم 

حرفم با پزشک های زحمت نکشه 

اگه بری بیمارستان خیلی هاشون جوابتو نمیدن میگن بیا مطبم

وقتی میری مطب باور نمیکنی این همون دکتر بیمارستانِ!!!

یه تعدادشون تو بیمارستان اصلا اعصاب ندارن

باز مقصر ماییم که اینا تو بیمارستان دارن کار میکنن! 

فقط دلشون میخواد با پا بزنن و از مطب بندازنت بیرون! 

یکسری هاشون هم حوصله حرف زدن ندارن

دکتری که پیشش میرم همیشه مطبش میرفتم کارم فوری بود رفتم کلینیک

ویزیت کلینیک هم 55تومن بود رایگان نبود

بهش گفتم من روزی شش تا سولفاسالازین میخورم شش ماهه و بیماریم خاموشه

گفت پروندت جلوم نیست نظر بدم، تو کامپیوترش پروندم هست

مدارکم و دادم بهش اخرین کلونوسکوپیم نگاه کرد گفت کی گفته تو سولفاسالازین بخوری؟! 

تو نباید بخوری!!! گفتم خودتون گفتید 

سرم داد کشید خانم من میدونم یا شما

شما دکتری یا من! 

لحنم خیلی اروم بود و لحنش خیلی تند بود

گفتم اقای دکتر شما خودتون بهم این قرص و دادید

هربار میرم مطب فقط میگه برو مثل قبل دارو مصرف کن به سلامت 

یه نسخه مینویسه 

هرچی بهش میگم هم میگه عوارض داروتِ دارو رو قطع نکن سرجمع سه دیقه تو مطبشم 

خلاصه گفت شما التهاب نداری! کولونوسکوپی قبلیم و نشون دادم گفت اینجا التهاب داشتی برو شش تا بخور! 

گفتم اقای دکتر من دقیقا مشکلم چیه؟  

گفت من وقت ندارم اینجا به هر بیمار توضیح بدم 

پزشکان محترم بیماری که به شما مراجعه کرده آشفتست

بیمارِ! حال جسم و روحش خوب نیست

شما رو ناجی خودش میدونه و فکر میکنه که شما میتونید نجاتش بدید 

وقتی با رفتار های نپسندیده و نسنجیدتون هرچی دلتون میخواد بهش میگید غرقش میکنید! 

ناامیدش میکنید

یه بیماری مثل بیماری من که بیماریش رابطه مستقیم با اعصاب و روان داره 

حرف های شما برخورد شما قشنگ یک هفته تمام انرژی من و ازم میگیره

متنفر میشم از همه چی 

به من میگید درمان و قطع نکن هربار از پیش شما میام یک هفته درمان و قطع میکنم! 

شمارو به مقدسات قسم با ما مثل انسان برخورد کنید ما برده های شما نیستیم

یه مهندسی معکوس داشته باشیم میبینید که پول شما از ما میرسه!!! 

اگه ما بیمارها نباشیم شما حقوقی نخواهید داشت درآمدی نخواهید داشت با عرض پوزش! یکم حرفم سنگین بود به سنگینی تمام زخم هایی که از دکترا خوردم

اگر دکتر خوبی هستید خوشبحالتون خدا بهتون طول عمر بده

اگر دکتر بدی هستید وای به حالتون خدا یکی مثل خودتون سر راهتون بذاره

 

پ ن:تو بیان دانشجو پزشکی کم نداریم الحمدالله 

حرف هام و به خودتون نگیرید اینها رو نوشتم که شما مثل اونها نشید

و نخواهید شد ان شاء الله 

 


تجارتی به نام بیماری

احساس میکنم بیماری ماها شده منبع درآمد برای خیلی ها

پزشکا هیچ تلاشی برای بهبود هیچ بیماری ای نمیکنن

فقط علم پزشکی تلاش کرده بیماری هارو کنترل کنه

اونم خیلی جاها موفق نبوده!

یجارو کنترل میکنن صدجای دیگه رو از کار میندازن!

حتی اونهایی که به اسم طب سنتی و اسلامی دارن کار میکنن باز درمان نمیکنن!!!

اگه ماها درمان بشیم اونا بیکار میمونن!!!!

تو این چندسال نشنیدم بگن داروی درمان یه بیماری کشف شده

بقول اقای دکتر تنها بیماری که درمان داره سرما خوردگیِ!

خدا خیر بده اونی که دارو سرماخوردوی و کشف کرد وگرنه خدا میدونه سالانه چند نفر سرطان سرماخوردگی میگرفتن و براثز سرماخوردگی از دنیا میرفتن!!! 


مرگ موشی به نام دارو

اوایل که از کهیرهایی که میزدم و خارش های وحشتناکم خسته شده بودم... 

که فهمیدم عوارض داروهامِ و طبیعیه

بعد از مدتی معده درد گرفتم دکتر گفت مهم نیست عوارض داروِ 

سر درد های وحشتناکی میگیرم دکتر میگه عوارض داروِ

داروهات و قطع نکن

یکی دو ماهی هست مفصلام کلا درگیرن

که فهمیدم اینم از عوارض داروِ!!!

به دکتر میگم این داروها فایده ای هم دارن؟

درمان میکنن بیماریم و؟ 

با قاطعیت گفت نه!!!!!

این دارو پیشگیری میکنه از سرطان!!!!

همه درد و مرض هارو بگیرم تا شاااید سزطان نگیرم در اینده!!!!

مدتی بود زبونم زخم میشد و شکاف برداشته زبونم

خیلی وحشتناک طوری که اب میخدرم انگار دارم اسید میخورم!!!

که امشب تو گوگل سرچ کردم علت این زخم های زبونم و بفهمم 

همش نوشته بود سرطان دهان

رفتم یه سری زدم عوارض قرصی که 6ماهه دارم روزی 6تا میخورم و چک کردم

فهمیدم این زخم هم عوارض همین قرص کوفتیِ

 

حالا نوشته عوارض چندانی وارد نمیکند! 

بیا بُکُش راحتمون کن خجالت نکش!!!!!!

باورتون میشه من همه علائم و دارم! 

میخواستم این و استوری کنم پشیمون شدم

گفتم درد دلم و اینجا بنویسم یکم سبک شم

از فردا میفتم دنبال این علف های گیاهی

میدونم اوناهم درمانم نمیکنن 

اما اینم نیدونم که حداقل بقیه جاهارو داغان نمیکنن

بدجور کم اوردم

درد روی درد... 

نیشه یه بار دیگه فقط یه بار دیگه خودم و سلامت ببینم

خدایا این انتقام الهیِ یا امتحان الهی؟ 

 


دردهای مشترک، روزهای سخت!

همه ما آدما یه روز شکست خوردیم،نابود شدن آرزوهامونو با چشمامون دیدیم،از طرف کسی بی مهری دیدیم که تمام محبتمون رو ریخته بودیم به پاش،از نزدیک ترین آدما و عزیزترین آدما کاری ترین و عمیق ترین زخم ها رو خوردیم،یه شبایی آرزو کردیم کاش هیچوقت فردایی نباشه،رئیسمون بدون اینکه اشتباهی کرده باشیم سرزنشمون کرده،دنیا بی اینکه مقصر باشیم ازمون تاوان گرفته،یه اتفاقایی باعث شده از زندگی ببریم،یه خبرایی اشکمونو تا جایی در آورده که نفس برای کشیدن کم آوردیم....
زندگی  همه ما پر از همین چیزاست
پر از اتفاقای گاهی بد
روزای بسیار سخت
شبایی که چند سال طول کشیده تا سحر بشه
روزایی که از فرط غم زیاد مثل شب سیاه بوده.
مهم میدونی چیه؟؟
اینکه  برسی به این باور که
به جز تنِ خودت
تنِ خیلیای دیگه هم زخمیه
به جز روحِ خودت روح خیلیا هم خستس
اینکه به جز تو هزار نفر آدم بغضای اشک نشده دارن
دردایِ حرف نشده
دردایی که اونقدر آزار دهندست که حتی حرف زدن ازشون هم چیزی از بار سنگینی که رو شونه هات گذاشته کم نمیکنه.
وقتی برسی به این باور که تجربه هایِ تلخی که تو داشتی رو خیلی آدمای دیگه هم داشتن؛
کمتر زخم زبون میزنی
کمتر رفتارای آدمارو به دل میگیری
کمتر از ظاهر آدما تا ته زندگیشون رو قضاوت میکنی
کمتر مدام با حرفای با نیش و کنایه زندگی رو براشون تلخ میکنی
کمتر دلیلِ اشکاشون میشی
کمتر باعث میشی آدما فکر کنن چقدر بدن،کمن، اضافه ان برای دنیا.
فقط کافیه حس کنی اون زخمایی که رو تنته
دیگرانم دارن و باهاش دست و پنجه نرم میکنن
اونوقت یکم مهربون تر رفتار میکنی
بیشتر دوستشون داری
کمتر به این فکری که چه جور کاراشونو تلافی کنی
و چه جور یه زخم جدید به زخماشون اضافه کنی...


شب اول محرم رفیقتم با خودت ببر

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین

همیشه از بچگی دلم میخواست وقتی میرم مسجد یا هیئت با دوستام برم

میرفتم دنبالشون، مامان بزرگ ساره مخالف بود

زمانی که ماه ده سالمون بود محرم تو زمستون بود.. 

اون موقع هم زمستون ها برف میبارید و یخ بندون بود مخالف بود خلاصه به زور میرفتیم

ماریا هم محرم میرفت مسجد خودشون ولی چندسالی حس میکنم اومد مسجد ما

یادش بخیر مسجد هارو گرو کشی میکردیم😅

مسجد ما و مسجد شما و این صحبت ها... 

تو محله ما سه تا مسجد بود و هست به فاصله صدمتری!!!

دیروز به ساره گفتم بیا بریم هیئت گفت کجا میری ... دلم سخنرانی های شیخ... و میخواست گفتم هیئت محبین گفت اوووووو اونجا خیلی دوره خودتون برید... 

اومدم خونه و دلم نیومد... گفتم یه هیئت نزدیک تر بریم ولی جمعیت بیشتری بریم 

زنگ زدم و گفتم ساره بخاطر تو محبین نمیریم میریم شهدا  .... ولی تو هم بیا

گفت راستش من لاک دارم....

گفتم چه اشکالی داره قشنگی هیئت به این تفاوت هاست

گفت چادر ندارم گفتم من بهت میدم... 

بعد وفت نه آلاء زشته وقتی لاک رو ناخنمِ چادر سر کنم در شأن چادر نیست

گفت بهم نمیخندن مردم؟! بگن با چه وضعیتی اومده

گفتم نه پاشو بیا... 

گفت پس من میرم خونه خودمون لباس مشکی میپوشم بیاید دنبالم از اونجا بریم 

خونه جدیدشون چندتا کوچه بالاتر از ماست... 

رفتیم دنبالش با محمد 

یه مانتو جلوباز پوشیده بود از زیرش بولیز و شلوار لی لوله تنفنگی

محمد گفت آلاء این میخواد این وضعی بیاد؟

یه اخمی بهش کردم و گفتم چه اشکالی داره؟ ؟ 

یکم فکر کرد و گفت، هیچی.... 

رفتیم هیئت و یکم چپ چپ نگاه کردن یکی دونفر... 

وقتی چراغ ها خاموش شد همه مثل هم شدیم... 

همه روسیاه و دل شکسته 

ساره مثل ابر بهار اشک میریخت... 

چای بعد از روضه کافر را مسلمان میکند...

 

موقع برگشت گفت فردا شب لاکم و پاک میکنم میام... منم گفتم چادر قجریم و میدم دستت باشه هروقت خواستی سرش کن

 


عذاب_کار فرهنگی

یکی از عذاب های من تو دنیا اینه که بخوام با آقایون کار کنم

و جدیدا پی بردم بزرگترین عذاب میتونه این باشه که مسولیت یه گروهی و بهم بدن و زیر مجموعه هام همه اقا باشن و من کوچکترین فرد مجموعه باشم😭

و فردا یه جلسه توحیهی باید بذارم و اقایون و برای کاری توجیه کنم که خودم توجیه نیستم😭

کارهای فرهنگیمون همه ضربتی و جوگیرانست

بهش میگم من خودم توجیه نیستم میگه توکل کن به خدا... 

خدایا من و توجیه کن در رویای صادقه

 

صبح نوشت:تا صبح خواب جلسه دیدم و دو تا ایده هم اومد تو سرم😅


دعا کنید

زندگیم بدجور گره خورده بهم!!!

به جنون دارم میرسم

دعا کنید برام.... 

شدیدا نیازمند یه زیارتم یه درد دل با کسی که قضاوتم نکنه  درمون بشه برا زخمای دلم.... فقط خودش ارامشمِ

 


سختی

مرا چندان به سختی دچار مکن
که بزرگی و سرزندگی‌ام را از میان ببرد ..

#صحیفه_سجادیه


فقط یه آرزو دارم

خدایا از صمیم قلبم آرزوی شهادت دارم... 

زندگی جز رنج و درد برای من چیزی نداشت... 

من خسته ام خواهشا شهیدم کن... 

اللهم عجل وفاتی بحق الحسین

دیگه دلم نمیخواد تو دنیا بمونم


چارچوب

هرکسی برای خودش چارچوب هایی داره و این چارچوب ها براش مهمه!

یکی از مهمترین چارچوب ها برای من صمیمیت با جنس مخالفِ

هیچوقت دلم نمیخواد با یه اقا صمیمی بشم!!!

نه اینکه قربون صدقش برم! اینکه من و جای شما تو صدا کنه از نظر من احساس راحتی میکنه! هیچوقت هیچ مذکری و تو صدا نزدم!!!! همیشه خیلی محترمانه صحبت کردم و این توقع رو هم دارم که مثل خودم باهام برخورد کنه!

و نقض این قانون و بی احترامی به خودم میدونم

با برادرشوهرم تو یه خونه زندگی میکردیم و الان هم تقریبا هر روز باهمیم!!! ولی تا بحال نه به اسم صداش کردم و نه مفرد!!!

این افتخاراتم نیست، چارچوب های منه

و کسی بخواد صمیمی بشه بی احترامی ای نمیکنم با حفظ احترام از اون شخص فاصله میگیرم و کاری میکنم خودش بلاکم کنه😂

خداروشکر از اون ادم عوضی ای هم که قبلا راجبش حرف زدم دیگه خبری نیست و کاری به کارم نداره. انقدر بی محلی کردم و پیام هاش و نخونده حذف کردم فهمید ه داره وقت خودش و هدر میده... 

من تخس نیستم، ولی با جنس مخالف ترجیح میدم یه دختر مغرور باشم!

اقایونی بیان اونهایی که به وبشون سر میزنم قابل احترام هستن، با این که چندسال به وب هم سر میزنیم ولی الحمدالله صمیمیتی به وجود نیومده و این نشونه شخصیت و اصالتشونه، ممنون. 

به چارچوب هم احترام بذاریم😊

 

 


صرفا جهت خالی شدن مغز

نمیدونم چرا اصلا حس و حال وبلاگ نیست دیگه

انگار حوصله حرف زدن هم ندارم

دلم میخواد یه پست بلند بالا بنویسم از ادم های مذهبی گله کنم

اما حسش نیست، فقط تو یه جمله بگم خلاصه همه حرص هام و!!!

اگر جامعه شما رو بعنوان یه ادم مذهبی میشناسه، کاری کنید که زینت دین باشید! کارهای شمارو پای دین میذارن ملت!!!

اعصابم یکم خورده این روزها!!!!😭😭😭

از روز عرفه یه بغض سنگین مونده تو گلوم😭

صبحِ روز عرفه دوسانس استخر بودم😭(مجبور بودم) از 9و نیم تا 1تو اب بودم بعد هم نیم ساعت جکوزی😭قشنگ خمار خواب بودم و منگ منگ دعا رو خوندم😭هی روضه خوندن و حس گریه نداشتم، هی دلم خواست با هر فراز دعا گریه کنم کسل بودم! حالا یه بغض تو گلوم داره خفم میکنه نمیترکه😭💔

همه چی دست به دست هم دادن به من سخت بگذره

حتی استخر هم این روزا حالم و خوب نمیکنه و این خیلی وحشتناکِ!!!!

بغضِ خر....

روزهای مسخره و سخت. 


عرفه... ناز و نیاز

 وَالضُّحَى

وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَى 

مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَى

 

سوگند به روز وقتی نور می‌گیرد

و به شب وقتی آرام می‌گیرد

که من نه تو را رها کرده‌ام

و نه با تو دشمنی کرده‌ام ! 📜

.

سوره ضحی ، آیه ۱ تا ۳

 

نامه ای عاشقانه از طرف خدا برای همه انسانها...

________________________________________________

وقتی به تنگنا میخوریم تو زندگیم فکر میکنیم خدا رهامون کرده و گاهی حس میکنیم خدا باهامون دشمنی داره😭

خودش قسم میخوره که اینطور نیست...

________________________________________________

. { وإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ ... }

و با اشتیاق به سوى پروردگارت روى آور 📜

.

سوره شرح آیه ۸

.

#عرفه

#آشتی_کنون_با_خدا

#و_خدایی_که_به_شدت_کافیست

20/مرداد/98

خیلی التماس دعا دارم در جریانید😊

اول اول برای ظهور امام زمان دعا کنیم

بعد دعا کنیم جز فرماندگان حضرت باشیم... 

 


بیچاره اسلام

دلم برای دینی میسوزه که افتاده دست ما!!!!!

مغزم داره منفجر میشه بخاطر بحث کردن با یه ادم پر مدعا

اسلام خیلی غریب افتاده واقعا

دلم میخواد فریاد بزنم بگم به داد اسلام برسیم! نرسیم

ولش کنیم!!!!

دین و هرطور عشقمون کشید تفسیر نکنیم😭

خدایا شرمنده که نشناختمت و نتونستم درست بشناسونمت

میشه خودت خودت و بهم بشناسونی

خودت میدونی چه راه هایی و رفتم برای پیدا کردنت

اما هربار دورتر شدم و راه برام ناهموار شد

میگن برای اینکه خدارو بشناسی باید خودت و بشناسی

چطور خودم و بشناسم!!!! یعنی چی این حرف

کتاب ضرورت خودشناسی و خریدم که بخونم امیدوارم کمک کنه.... 

دلتنگتم.... 

خدااااااااااا 


کار خوب کنیم، حرف خوب بزنیم

هو الحکیم

قدیمی ها درسته یه سری حرف های بی اساس و خرافات گونه میزدن، اون هم بخاطر عدم اگاهی بود

اما یه سری حرف ها هم دارن که از صفای باطن و فطرت پاک و حکمت و درک بالاشون از زندگیِ

چیزی که این روزها خیلی نایاب شده!!!

دوتا مامان بزرگ خیلی مهربون داریم تو محل بهش میگن بُیگ ننه:)  بُیوگ ننه درسته! اما تلفظش سخت میشه مخفف میکنیم

نمیدونم اسمشون اینه یا این لقب و اهالی بهشون دادن!

اول صبح که میدیمشون همیشه برام دعای خیر میکردن

و با دعای خیر بدرقم میکردن، نه تنها من و!!! باهمه اینطورن

الله ایشی راست گَتیرسی، خدا کارهات و راست و ریست کنه، همچین معنی ای باید بده(یه رگ ترکی تو وجودم هست،خیلی کم رنگِ زبان ترکی رو هم از بچگی بخاطر این ننه های مهربون متوجه میشدم چندسالیه همت کردم خودم تونستم صحبت کنم)

طلب خیر کردن برای همه تو احوالپرسی هاشون هست، و این خیلی عادت قشنگیه 

مازندرانی ها هم یه عادت خیلی قشنگ دارن اموات و فراموش نکردن، تو همه کارهاشون ثوابی به اموات میفرستن

بعد از صرف غذا همیشه یه فاتحه ای به اموات و گذشتگان نثار میشه، اوایل برام عجیب بود! ولی الان عادت خودم شده و خیلی مذمت میشم بخاطر این کار!!

بعد از صرف غذا سر سفره همه از هم تشکر میکنن

از خانم ها تشکر میشه، و من هم از اقایون تشکر میکنم بخاطر روزی حلالی که اوردن و تونستیم غذا درست کنیم 

و پدر اموات و یاد میکنن و میگن برسه به روح اموات و گذشتگان و بی وارث و بد وارث و علما و صلحا و این بین کلی شوخی میکنیم و میخندیم هرکی یه چی میگه 124هزار پیغمبر ، ادیسون، اونهایی که بعدا میخوان بمیرن الی ماشاالله ... 

همه و همه رو یاد میکنیم و بابا بعد نیم ساعت رضایت میده و میگه فاتحه .. 

بعد اقایون سفره رو جمع میکنن(این قانون رو هم من وضع کردم تو خونه، خیلی قشنگه) خانم ها از صبح تو اشپزخونه ان پهن کردن و جمع کردن سفره با اقایون :)

خیلی قشنگه بعد از غذا گذشتگان و یاد کنیم و غذایی که میخوریم احسان کنیم به اموات و گذشتگان و اولیا 

ظاهر غذا غذاست و یکمش جذب میشه و باقی دفع میشه اما احسان ما باقی میمونه

فرهنگ سازی کنیم:)

گذشتگان و فراموش نکنیم

 بی ربط نوشت:امروز همه ستاره های روشن و خوندم انگار یه بار از رو دوشم برداشته شد


به خرافات دامن نزنیم

یه سری حرف ها هستن که نمیدونیم از کجا هم دراومدن و تو دهن هامون افتادن!!!!

چندتا از این حرف هارو مینویسم اونهایی که میدونید و شما هم اضافه کنید!!

خدا بد نده!!!!! خدا مگه بد هم میده!!!!

سپاردی به امان خدا!!!!! امان خدا ناامنه!!!!

وقتی میخوان قسم بخورن:به این برکت که از قران بالاترِ!!! نون و میفرمان!!!!

نون از قران بالاترِ!!!!!!!!!!!

یه ضرب المثل ترکی هست :نماز قیلَن بنده دی ، قیلمیَن شرمندَ دی، گاه قیلَی گاه قیلمییَی یرین جهنم دَ دی!!!

کسی که نماز بخونه بنده است، کسی که نخونه شرمنده است، گاهی بخونی گاهی نخونی جات جهنمه!!!!! اوایل که میخواستم نماز بخونم و عادت نداشتم یاد این ضرب المثل چرند میفتادم میگفتم شرمنده با‌شم بهتره تا جهنمی باشم! بذار اصلا نخونم!!!

ترک ها از این حرف ها چندتایی دارن!!! من نمیفهمم یعنی چی واقعا!!!

آلله چوخ گورسدمسی!!!!! خدا زیاد نبینه!!!! یعنی چی واقعا

مثلا میگن دوتا بچه داریم، میگن خدا زیاد نبینه!!! خدا مگه بخیله!!!

اون روستایی که بودم تو مازندران عقیده داشتن کسی که مجرده نجسِ!!!!!!!!! یه خانم چهل ساله ای بود میومد مسجد بهش دست نمیدادن!!!!! یا از دستش کسی چیزی نمیگیره میگن عذب نجسِ!!!!! 

این حرف ها که از قدیم مونده انگار یه هدف واحد داشتن تخریب خدا!!!!

نذاریم این حرف ها به گوش ایندگان برسه بیاید ما دیگه استفاده نکنیم!!!! 


حجاب!!!

همیشه مرز بندی کردن برامون!

جدامون کردن از هم!

از اولین روزی که پامون و گذاشتیم تو مدرسه روی تخته سیاه نوشتن خوب ها و بدها...

هرکس یکم شیطنت کرد و خندید اسمش رفت تو بدها هرکس که ساکت شد و حرف نزد رفت تو خوب ها و مورد تشویق قرار گرفت!!!

از همون اولین روز مدرسه ترجیح دادم دختر شیطون کلاس باشم خودم باشم، حتی اگه اسمم بره جز بدها...

بزرگتر که شدیم دوباره جامعه دو دستمون کرد چادری ها مانتویی ها!!!

باز همون حساب کتاب خوب و بد!!!

نسبت به خواهرهام خیلی دیرتر چادر و انتخاب کردم

اما نگاه من به چادر این نیست که حجاب برترِ!!!

و خودم و هیچوقت از هیچکس برتر نمیدونم!

چادر  پوشش کاملترِ

دیروز خیلی ناراحت شدم که روز عفاف و حجاب فقط خانم های چادری و دیدم توی راهپیمایی ها و ورزشگاه ها!

دختران انقلاب!

حجاب و عفاف مختص همه دخترای این سرزمینِ

نه اینکه هرکس چادر سر کرد فقط باید حجاب و رعایت کنه! 

و هرکس نخواست چادر سر کنه هرطور دلش خواست لباس بپوشه!

هیچوقت حجاب و برامون درست تعریف نکردن!!!

یه عده گاو هم نشستن این وسط ماها رو به جون هم میندازن!!!!

خود خداهم تو قران گفته :معیار برتری تقواست❤️

همه ما ریحانه ایم...

پ ن:اینها تراوشات ذهن من بود... شاید غلط باشه

نظر خودم و دوست داشتم بنویسم😊

تصویر متعلق به خودمان است طبق معمول



درد

درد جزئی از زندگیم شده... 

خدااااااااااا تحملم داره تموم میشه...

به معنای واقعی تمام تنم درد میکنه... 

خدایا بخاطر اون روزهایی که درد نداشتم و یادم رفت شکرت و بجا بیارم هزاران بار شکر

اگه همزمان کلیه و سر و دل و روده ومعده مفصل و چشم و قلبتون 

درد نمیکنه از ته دلتون خداروشکر کنید

همه اینها عوارض یه درد کوفتیِ!!! همه با هم حمله میکنن!!!

دارم کم کم، کم میارم... 

چیزی نمونده یه سال بشه...

صبح نوشت:

یکم از اون دردها رفتن پی کارشون الان... 

دلم میخواد به خودم بگم همه چی درست میشه تو اصلا غصه نخور 

خدا هست... 

خدا بلده چیکار کنه

بسپار به خودش... درد داده درمونم میده

درمونش هنوز کشف نشده یه روز یه اقایی میاد.... دوا درد همه دردای لاعلاج دست اونه

اخ که من منتظر اون روزم.... 

اما تو کوه درد باش

طاقت بیار و زن باش😊

میدونستید تحمل درد تو خانم ها خیلی بیشتر از مردهاست... 

همونقدر که ریحانه ایم، صبور هم هستیم😊چیگده خدا مارو با دقت افریده

خدایا مرسی


هیچکس و بزرگ نکن

هیچوقت هیچکس و تو ذهنتون بزرگ نکنید

و تمام محبتتون و پای کسی نریزید

و فکر نکنید اون بهترینِ!

چون وقتی که توقعش و نداری گند میزنه به تمام باورهات... 

پس وسط همه دوست داشتن هات توقع یه رفتار غیرباور هم ازش داشته باش

اینجوری نه اون ادم انقدر برات بزرگ میشه نه خودت انقدر زجر میکشی😊

اینجور موقع ها یاد ایه قران میفتم... 

خدا تو یه سینه دوتا قلب قرار نداده

این دل فقط حریم خداست.... 

ورود افراد متفرقه اکیدا ممنوع

هرکس هم اومد نباید زیاد دوسش داشته باشم

به قلبم معذرت خواهی بسیاری بدهکارم
بخاطر تمام روزهایی که
گرفت،شکست،تنگ شد
و کاری از من بر نمی آمد!
من و ببخش من
Designed By Erfan Powered by Bayan