دیوار نوشت های آلاء


اطرافیان

توقع نداشتن خیلی چیز خوبیه 

من توقع ندارم از کسی ،کاش اطرافیان هم از من نوقع خیلی کارهارو نداشته باشن...

توقع دارم کمی درک کنن فقط

این بیماری یکم آروم و قرار آدم و میگیره 

هر لحظه انگار دسشویی داری 

مدام تو دلت آشوبه 

گلاب به روتون گلاب بهروتون هرکسی اسهال و تجربه کرده میبینی دلت چطور میپیچه و احساس میکنه باید تا دستشویی بدویی؟؟

فردا مبتلا به ibdتو این حالِ ۲۴ساعت

خجالت میکشم از جواب دادن به تلفن بیشتر از دودیقه نمیتونم صحبت کنم

الان که تا اینجا نوشتم باید محل و ترک کنم و برگردم...

یه بیقراری ای تو چهرم حس میشه و همه توصیه میکنن نگران نباش

من دل آشوبم نگران نیستم و این بخاطر حال جسمیمِ نه روحیم

من دختر پر انرژی و شادی بودم الان این گوشه گیریم باعث شده فکر کنن ازشون فاصله میگیرم

نمیخوام فاصله بگیرم مجبورم

داروها به شدت روان کننده هستن 

خجالت میکشم از مهمونی رفتن اینکه تو نیم ساعت باید ۶بار برم دستشویی

فعلا اوایلشِ تا یکم عادت کنم طول میکشه

دخترعمو دیشب برام جلسه زیارت عاشورا گرفته بود و از خودم دعوت کرد ازش معذرت خواهی کردم و گفتم نمیتونم بیام 

ناراحت نشد و گفت اذیتت نمیکنم برات دعا میکنیم

خوشحال شدم از این همه شعور و فهم 


آی بی دی

امروز به سومین دکتر مراجعه کردم


دکتر مولوی فوق تخصص گوارش و کبد و عضو هیئت علمی


گفت بنده مبتلا به ibdهستم 


و خیلی بیماری جدی ای هست و باید تا اخر عمر دارو مصرف کنم


و دارو ها روی کبد و کلیه و پوست تاثیر میذاره


اسم وبلاگ رو هم تغییر دادم


اینجا خاطراتم رو ثبت میکنم و راجب بیماری مینویسم 



وضعیت داغان

هم خودم حساس شدم هم اطرافیانم!!!!

امیدهای الکیشون اعصابم و خورد میکنه

بدم میاد از حرف های بیخودشون 

اونها هم از کوچکترین حرف من آتو میگیرن

تو خودم بودم  بلند شدم نماز بخونم گفتم خدایا من امام زمان ندیده نمیرم دعوا شروع شد که چرا حرف ناامید کننده میزنی

چرا حرف بی معنی میزنی!!!!!!!

میگم من منظور بدی نداشتم 

شروع میکنه داد و بیداد ....جا نماز و جمع میکنم میگم اصلا نه نماز میخونم نه دعا میکنم....

خستم ،بدترین روزهای زندگیم و دارم پشت سر میذارم 

خدا هم دیگه نمیتونه ارومم کنه

هیچکس این روزا حالش خوش نیست من و میبینن ناراحتی میکنن بعد میگن ناراحتی نداره

محمد اعصاب نداشت و بدتر شده و به من میگه اروم باش 

کاش زودتر من و ببری اصلا امام زمان هم نخواستیم ببینیم


عکس العمل ها

این مدت که این مشکل برام پیش اومده بود من احتمال وجود سرطان و میدادم

در اصل خودم و اماده میکردم که اگر دکتر گفت سرطانِ تو سرم نزنم

گریه هام و کردم با خودم کلی حرف زدم خودم و اروم میکردم

اینجا از نگرانی هام نوشتم همون حرفایی رو شنیدم که از چندتا از دوستام میشنیدم

بیخود نگرانی هیچی نیست فکروخیال نکن 

دوست صمیمیم که روزهای اول میگفت نه بابا هیچی نیست کم خونیه بواسیره 

میگفت گله من علامت های من بواسیر نیست میگفت ابجیم میگه حتمن کم خونیه

وقتی جواب کولونوسکوپی و نشون دادم زنگ زد خیلی ریلکس گفت ببین یه زخم تو روده هات داری خواهرم میگه پنجاه درصد سرطانه و خدافظی کردیم

من اون شب مردم با این حرف خیلی بی مقدمه پنجاه درصد احتمال سرطان هست

انقدر نزدیک شده بود بهم و نگرانی هام شروع شده بود

واقعا نگرانی داره الکی نگید نگرانی نداره

درست زمانی که تصمیم داشتم مادر بشم تو ولیمه بدی،قبل بارداری

تمام فکر و ذکرت مادر شدن باشه یهو متوجه سرطان بشی کاخ ارزوهات یه لحظه خراب میشه

امید دادن چیز خیلی خوبیه اما اگه بلد نیستیم نکنیم این کارو

من دنبال ترحم نیستم که اگه بودم پدر و مادر از هر کسی مهربون ترن برای ادم اول به پدر مادرم میگفتم یا پدرشوهر مادرشوهرم که کلی دوسم دارن

به چندتا از دوستام گفتم 

سارا که تا جواب ازمایش ها بیاد کل صورتش پر از جوش شده بود از نگرانی به سارا گفتم که هیچی نیست

مریم که گفته بود پنجاه درصد سرطانه گفتم که صد درصد شد

یه گروه کوچیک داریم به دوستام التماس دعا گفتم و بهشون گفتم

ندا بی معطلی اومد پیشم با کلی گلدون خوشگل اومد و کلی بهم انرژی داد 

نگفت الکی نگران نباش گفت قوی باش گفت تو از پسش برمیای

ندایی که میگفت من به امام حسین اعتقاد ندارم میگفت برات زیارت عاشورا میخونم و از خود امام حسین کمک میخوام (الهی بدای تو بشم من دختر)

فرشته گفت از کاه کوه نساز،برای خودت (دلم میخواست بگم ریزش مو گرفته بودی زمین و زمان و بهم میدوختی و از بخت بدت گله میکردی و خدارو بنده نبودی حالا به من میگی از کاه کوه نساز)

غزل که ابهر زندگی میکرد زنگ زد و کلی خاطرات خوبمون و مرور کردیم که حالمون خوش باشه در اخر گفت آلاء تو قهرمان زندگی منی هااااا مواظب قهرمان زندگی من باش

عکس العمل ها خیلی متفاوت بود

برای منی که تو بیست و پنج سالگی اوج جوونی همچین اتفاقی افتاد واقعاااا اتفاق غیرمنتظره ای بود روزای اول فقط تو شوک بودم جز شوک هیچی نبود

مثل پسری که یکهو پدر از دست میده و تو شوکه حتی اشکش نمیاد چون باورش نمیشه

من هنوز کنار نیومده بودم با این موضوع نمیتونستم هضمش کنم 

اگر خواستید یه روز به کسی دلداری بدید اول خودتون و بذارید جای اون ادم

دنیا رو از نگاه اون ببینید بعد هرچی خودتون دوست دارید بشنوید بهش بگید

یکم دل رحم تر باشیم...



وبلاگ قبلی

وبلاگ قبلی و حذف کردم بخاطر شرایط روحی سختی که داشتم

یه مرد هرزه ی عوضی اومد وبلاگم و ساخت

حالا هم داره فعالیت میکنه به اسم من

وبلاگ یک مرد

متنفففففرم ازش 

منفورترین چهره بیان اون مرتیکه است برام 

پست هاش و که میخونم کهیر میزنم 

هر پستی میذاشتم میگفت خوشبحال همسرت و به به چهچه میکرد 

بدم میومد از اینکه یه مرد من و با زنش مقایسه کنه 

یکی از علت های حذف وبلاگ هم ایشون بودن حالا اومده و با اسم من وبلاگ زده و نمیگه که من نیست

چقدر میتونن حیوون باشن بعضی ها😡😡😡😡😡😡😡

برام یه ایمیل بلند بالا نوشته بود که میخواسته من و ادب کنه ولی حالا مشخصه که هدفش چیز دیگه ای هست

برای من مهم نیست که وبلاگ زده اینکه با اسم من داره فعالیت میکنه قابل درک نیست برام


نگرانی هام

شما خواننده های خط خطی هایم شاهد بودید چقدر دلم برای مادر شدن میتپید

اطرافیانمم بر این موضوع واقفن حتی خیاطم میدانست هر لباسی که میدوخت میگفتم جا بذار برای زمان بارداری

خود خدا میدانست چقدر برایشان رویا بافی میکردم

درست زمانی که تصمیم به مادرشدن داشتم سر و کله این بیماری مسخره پیدا شد

خدایا من حکمت و قسمت را نمیفهمم

مادر شدن ارزوی هر زنی است 

من ازدواج کردم برای مادر شدن حالا باید تحت نظر باشم تا سرطان کنترل شود

دکتر گفت میتوانم مادر شوم اما مادری که هر لحظه ترس از دست دادن زندگی اش را داشته باشد

به من نگویید نگران نباش 

نمیتوانم نگران نباشم خداااااااااااااه منووووو ببین هر لحظه که جدی تر میشه منم آب تر میشم


کفاره گناهام

میدونم که اینها کفاره گناهامه گله ای ازت ندارم خدا

منتی هم به سرت ندارم که گله ندارم

امیدوارم بعد درمان گناهام هم پاک بشه و روحم درمان بشه


میخندم

امروز کلی خندیدم به دردم خندیدم

به زندگیم خندیدم

اشک از چشمام میومد و فکر میکردن از شدت خنده است

تو میدونستی پشت این خنده ها چه غمی پنهونه

چطور از مامان پنهون کنم این مریضی و خدا

تمام نگرانیم مامانه



خوش خیمه

جواب پاتولوژی و که دید فقط میگفت نگران نباش خوش خیمه خوش خیمه

گفتم سرطانه؟گفت نه خوش خیمه

منم نمیگم سرطانه میگم خوش خیمه

خدایا نگات و از من برنگردون


بیماری

بطوراتفاقی شب عاشورا تلوزیون و روشن کردم سخنرلنی حاج آقا عالی بود تو حسینیه امام

گفتن اگه مشکلات نبود،مریضی نبود،مرگ نبود،مشکل مالی نبود

کسی سرش و بلند میکرد و خدا رو صدا بزنه؟؟؟

من هم یک نوچ ای کردم و خندیدم

واقعا تو اون موقعیت خدارو میخوایم چیکار!!!!!!!!

ان الانسان لربه لکنود

خود خدا گفته انسان نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس است

تا این مدت که مریض بودم یجور دیگه خدا رو صدا میزدم

وقتی تو هیئت مینشستم بین حسین حسین گفتن ها بلند خدا رو صدا میزدم 

میدونستم جز خدا مرحمی ندارم برای زخمم

شب های اول میگفتم معجزه کن خوب بشم و از بین بره این زخم روده

شب عاشورا بود که تصمیم گرفتم تسلیم بشم

پیش خودم گفتم این شاید برای رشد تو ضروری باشه و تو باید این دوره رو رد کنی

پس تسلیم باش 

و بی تابی نکن و از خدا هم طلبکار نباش!

هرکس حالم و بپرسه باخنده و خوشحالی جوابشو میدم و میگم عالی ام از این بهتر نمیشم یکم روده هوم اذیت میکنه و جدیدا کلیه هامم اضافه شده به اضافه معده

همشون به جنگ با من اومدن😃منم باهاشون میجنگم 

خدایا تو پناهم باش

اگه این بیماری من و یه قدم به تو نزدیک کنه با جون و دل پذیراشم


سهم من از عاشورا

بسم الله النور

سهم من از محرم و عاشورا همین بس که اخرین مناجات امام حسین به دستم رسید 

و شد سرلوحه زندگی من تو این روزهای سخت و نفس گیر

و شد آرامِ دل ناآرامم

پیامبر خدا (ص):در هر قضاى خداوند عز و جل براى مؤمن، خیرى است. ❤

💗مناجات #امام_حسین (ع) در آخرین لحظات حیات، که در حال آرامش و سکون صورت بر روى خاک نهاده مى ‏گفت:


اى خداى من، من راضى به قضاء و حکم تو هستم و تسلیم امر و اراده ی توام. هیچ معبودى جز تو نیست اى پناه هر پناه جوئى ❤

إلهِى رَضاً بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثینَ. ❤



سلام

راستش نمیخواستم دیگه به دنیای وبلاگ نویسی برگردم

ولی برای کسی که از نوجوونیش اینجا بوده رفتن خیلی مضحکِ

این وبلاگ و هیچوقت حذف نمیکنم

به تاریخ ۲۱شهریور ۹۷

۱ ۲ ۳ . . . ۱۱ ۱۲ ۱۳
به قلبم معذرت خواهی بسیاری بدهکارم
بخاطر تمام روزهایی که
گرفت،شکست،تنگ شد
و کاری از من بر نمی آمد!
من و ببخش من
Designed By Erfan Powered by Bayan