دیوار نوشت های آلاء


رمز ثابت

سلام بچه ها

میخوام یه رمزثابت برای پست هام بذارم

چندتا پست رمز دار باید بنویسم دوستانی که مایلن رمز و داشته باشن میتونن بگن در اختیارشون بذارم


شور بیشعوری و در اوردن دیگه

اینکه من 27اردیبهشت عروسی کردم و 1خرداد اهالی محل از من میپرسیدن بچه نداری و زیاد جدی نگرفتم

ولی وقتی از همون روزهای اول بهم فشار میاوردن که بچه بیار بچه بیار و نمیفهمیدم و بازهم برام اهمیتی نداشت حرف هاشون

با همسرم اولِ زندگی مشکلات زیادی داشتیم تصمیم گرفتم از اوردن بچه خودداری کنم تا مشکلاتمون کمتر بشه بعد راجبش تصمیم بگیریم

حالا که دوسال از زندگی مشترکمون گذشته مردم بد پیله میکنن!!!

بچه بیاااار!!! چرا بچه نمیاری!!! با یه غضبی هااااا!!! انگار دعوا داشته باشن...

دیشب که رفتم مسجد یه خانمی اومد سمتم من نشسته بودم تسبیح تو دستم دستش و اورد جلو فکر کردم میخواددسن بده

دستش و گذاشت رو دلم!!!! گفت ببینم خبری نیست!!!

همینجوری هاج و واج نگاش کردم

گفت این دفعه بدون بچه بیای آبروی تو رو میبرم من:||

دقیقا همین لفظ و به کار برد!!!

مادرشوهرمم کنارم نشسته بود چیزی نگفت

خیلی اعصابم خورد شد

بعد رفته بود به همسرمم با افتخار تعریف کرده بود که به خانمت اینطور گفتم!!! این دفعه کسی این حرف و بهم بزنه میگم هرکس صلاح زندگی خودش و خودش میدونه به هیچکسم مربوط نیست.

حیف که نمیتونم اینطور صحبت کنم!!

یه خانمی هم تو کوچه به همسرم گفته بود نی نی کو؟ ؟! نی نی نداری؟ 

محمدم تو جوابش گفته بود شنبه!!!خانمه حرفی نزده بود:|

دلم نمیخواد دیگه تو جمعی که این مردم بیشعور هستن باشم!!

خیلی دلم میخواست فردا برم و تو نماز عیدفطر شرکت کنم اما حوصله این خانم های فضول و ندارم

جالبه اینجا کلی خانواده هستن که با وجود یه بچه طلاق گرفتن

و بچه بیچاره اواره شده این وسط!!! بخاطر این فرهنگ مزخرف روستایی ها که هرکس تا رفت خونه شوهر باید سریع بچه دار بشه!!! وگرنه فکر میکنن نازاست!

پ ن:خدایا میبینی چقدر ذهنم دنبال حواشیه تا از تو دورم کنه!!!.

دیشب دلم خواست بیام مسجد قران عقب افتادم و بخونم و با تو خلوت کنم اما افکار مزخرف نذاشتن!!!

ذهنم و اروم کن لطفا!

حتی انقدر فکرم مشغولش شد که نماز شکسته رو چهار رکعتی خوندم!!!

و مجبور شدم دوباره نمازم و ادا کنم😭😭

باید رو کنترل ذهنم کار کنم


بچه های بیشعور!!!!!

قبلا راجع به برادرزادم نوشته بودم که تفاوت اندام داره... 

شاهین ایزدیار قهرمان پارالمپیک شنا که پارسال شش تا مدال طلا اورد و اگر دیده باشید دستش شبیه ایشونه

چند روزه پیش که رفته بود کوچه بازی کنه یه پسر بچه ای مسخرش کرده بود و گفته بود دستش مثل پا میمونه و بهش خندیده بودن:'(

اون یکی برادرزاده که میبینه میره بچه بیشعور و میزنه!

مادر بچه میاد و گوش برادرزاده من و میپیچونه!

در اخر هم اونی که تفاوت اندام داره و حسابی از این قضیه ناراحت بوده یه مشت به شکم بچه میزنه و بچه میخزه روی زمین و میگه حال کردی دستم چقدر زور داره!!!!! 

اومدن خونه و این قضیه رو برام تعریف کردن

نگاهی به بچه کردم و گفتم تو بهش چی گفتی؟!

گفت بهش گفتم آشغال عوضی!

با حرص هم گفت!!! 

نمیدونستم باید به یه بچه پنج ساله چی بگم تو اون لحظه! 

فقط گفتم همه ادم ها شبیه هم نیستن بعضی قهرمان ها رو خدا اینجوری افریده ... تو یه قهرمان قراره بشی خودش گفت مثل شاهین و چشماش چهارتا شد

وقتی اولین بار شاهین ایزدیار و تو تلوزیون دید خیلی خوشحال شد که شبیه یه قهرمانه و فهمید تنها نیست... 

من نگران این حجم از ببشعوری بچه هایی هستم که سالمن 

خواهشا پدر مادرها به بچه هاشون توضیح بدن که همه ادم ها مثل هم نیستن و بعضی ها دارای تفاوت اندام هستن و یاد بدن به بچه هاشون که همه رو محترم بشمارن... 

خواهشا بچه هاتون و تربیت کنید 

فرزند بی تربیت شما نه تنها به خودش اسیب میزنه بلکه به روح خیلی های دیگه هم ضربه میزنه... 

نمیدونم امیر ما چقدر قراره حرف بشنوه و مسخره بشه.... 

امیدوارم از حجم این همه بیشعوری کاسته بشه... 

خیلی ناراحتم از این قضیه خیلی... 

با برادرش کلی صحبت کردم که اینجور مواقع بچه هارو نزنه ولی تو کلش نرفت گفت تحمل ندارم ببینم داداشم و مسخره میکنن گفتم راهش این نیست مردم و بزنی اون وقت تو با اون ها فرقی نداری.... 




شب سرنوشت



مقدرات یک سالم قراره امشب نوشته بشه...

دلهره دارم نمیدونم قراره برام چی بنویسن

قطعا ارزوهای خودم هم لحاظ خواهد شد...

نمیدونم آرزوهای خودم به صلاحم هست یا نه!

باید چیزهایی رو بخوام که به صلاحم باشه...

عافیت، شهادت، سلامت، زیارت،مغفرت،معرفت...

رسیدن به این ارزوها قطعا همت لازم داره...

باید خودم هم یک قدم بردارم...

اگر یک قدم برداریم خدا صد قدم برامون برمیداره...

امشب راه هموار تره رهرصدسالِ رو میشه یک شبِ رفت

به شرط خواستن...

#من_به_هر_خیری_که_برایم_بفرستی_سخت_نیازمندم

#ما_را_خواستن_بیاموز

حاج اقا پناهیان میگفت همت بلند داشته باشید...

از خدا زیاد بخواید بخواین جز فرماندهان سپاه حضرت مهدی باشید....

برای هم دعا کنیم

#اللهم_عجل_الولیک_الفرج

#العفو

#شب_قدر

پ ن:جانماز عزیز و دوست داشتنیم هدیه از تفحص شهدا

قطره های خون شهید که هربار دیدنش یادم میاره بدهکارم به قطره قطره خون شهدا...

پ ن2:جانماز کوچیک هدیه عقدمون بود از معراج شهدا برای یک شهیدی بوده که لحظه شهادت پیشش بوده دلم نمیومد بشورمش و روش نماز نمیخوندم ففط بغلش میکردم...

امسال شستمش تا خونش پاک بشه و بشه روش نماز خوند ولی رد خون روش هست فکر میکنم دیگه پاک شده باشه... حس خیلی خوبی داره برام


موندن، نوشتن، حذف، خستگی

به شدت انسان گریز شدم!

حس میکنم خیلی از خدا دور شدم و اینهمه دل مشغولی و سرگرم شدن تو فضای مجازی من و از اصل وجودم دور کرده

مدت کوتاهی اینجا رو غیرفعال کردم

اینستارو حذف کردم

تلگرام و حذف کردم

اما چون به پناهیان نیازمند بودم بله نصب کردم

اینستا کاری برام پیش اومد دوباره نصب کردم

اینجا محتاج دعا بودم و برگشتم التماس دعا بگم

انگار فضای مجازی جزئی از زندگی ما شده

جز جدایی ناپذیر!!!

حالا که انقدر بهم وصله چرا اینجا از خدا ننویسم

دلم میخواد من بعد از خودم چیزی ننویسم

و این بشا باورم که همه چیز خداست 

و اینجا بشه دلنوشته های من به خدا... 

و با نوشتن خودم و سبک کنم و خودم و تمرین بدم که بیشتر با خدا حرف بزنم... 

الهی باقی بقای تو



شب سرنوشت، به اسم دعام کنید

دلم نمیخواست دیگه اینجا چیزی بنویسم... 

امشب شب سرنوشتِ 

میشه دعا کنید خدا تو سرنوشت من بنویسه شفاء عاجل...

به اسم دعا کنید

فاطمه بنت مریم

اللهم اشف کل مریض

اللهم عجل لولیک الفرج



دعا کنید برام. همین

چشم امیدم به این شبهاست... 

میلاد امام حسنِ امشب

این اقا خیلی کریمِ فکر میکنم تحبس الدعا شدم😢

شبهای احیا فراموشم نکنید

دیگه نمیگم دارم چی میکشم از دست این بیماری

امید و ارزوهام... 

مفصل هام... 

پوستم... 

چشمام... 

کلیه هام... 

اعصابم... 

معدم

کبدم

کلیه هام

همه رو دارم دونه دونه از دست میدم

خدایا رحمی کن 

نمیگم رحم نداری من لیاقت رحمت و ندارم... 

بحق کریم اهل بیت امب یه نگاه ویژه بهم کن


حجاب اجباری_دانشگاه تهران

خیلی دلم میخواست یه چیزی راجب این اتفاقی که تو دانشگاه تهران افتاد بنویسم

یا بیام از حجاب دفاع کنم

و یا با بی حجابی برخورد کنم!!!

اینجا دقیقا چه اتفاقی میفته؟

دو گانگی اتفاق میفته! بی حجابا و با حجابا

با حجابا کیان؟ چادری ها

بی حجابا کی ان؟ مانتویی ها

خانم ها از این دو دسته خارج نیستن.... 

پس خودمون مقابل هم قرار میگیریم... 

چیزی که هدف دکتر نیلی ها(رئیس دانشگاه تهران) و امد نیوزه

از اب گل الود ماهی بگیرن

ماها رو به جون هم بندازن و به ریشمون بخندن!!!

از یکی از دوستانم که دانشجوی نمونه دانشگاه تهرانه و یکی از دخترای کارکشته بسیج دانشگاست موضوع رو پرسیدم

گویا اصلا مسئله سر حجاب نبوده!

چتدهامون و میذارم البته خیلی حرف ها زدیم خلاصش و میذارم


از طرفی بحث اختیاری بودن و تو دانشگاه راه میندازه بعد گشت ارشاد میذاره جلوی در دانشگاه که گیر بدن به دانشجوها از اونور تا ساعت 12گیت دانشگاه باز میمونه کلی پیرزن از نماز جمعه میریرن تو دانشگاه که از حجاب دفاع کنن

از اونور کلی اراذل میریزن دانشگاه از اینورم دانشجوها و از اونورم ه دیگه نگم 

و دعوا شکل میگیره دانشجوها سر مسئله حجاب مشکل نداشتن و مشکلشون با گشت ارشاد بوده و تجمع داشتن و این وسط مثل همیشه یه عده سو استفاده کردن تا فضارو متشنج کنن... 

بازم نمیدونم حقیقت هنین باشه یا نه!!!

خدا اگاهه به همه امور... 

ولی ماهم باید بصیرت داشته باشیم


من و ببخش

وقتی مشکلاتم خیلی زیاد میشه یه چی یادم میفته... 

خیلی ازت دور شدم...

یاد هفت سال پیش افتادم... شبی که مشکلات خیلی بهم فشار اورد و اون کار احمقانه رو انجام دادم تگر لطف تو نبود الان تو برزخ بودم و پوستم کنده شده بود

نذار اون تصمیم احمقانه به مغزم خطور کنه 

من و بغل کن... 

کتاب قشنگت و تو دستم میگیرم و حرفات و میشنوم... 

تو هم حرفای من و میشنوی؟ اللهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعا

تحبس الدعا شدم... 

خودت میدونی پوستم کنده شد تا پیدات کنم تا عاشقت بشم تا بشناسمت

ولی حالا خیلی راحت دارم فراموشت میکنم... 

یا سریع الرضا میشه ازم راضی بشی؟ 

میشه نگام کنی راحت شه زندگیم

من به مهربونی تو اصلا شکی ندارم

به بخشنده بودنتم شکی ندارم

به پررو بودن خودمم شکی ندارم.. گفتم رضا دلم هوای امام مهربونم و کرد

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا... 

دلخوشم به همین سلام ها. . اخ که چقدر دلم زیارت امام رضا میخواد... 

بحق امام رضا ازم بگذر... 

از گناهام بگذر.. 

از خودم عبور نکن  دستم و ول کنی بیچارم!!!!

از پس زندگیمم بر نمیام چه برسه از پس دنیای به این بزرگی... 

دستام و ول نکن❤️

من و ببخش


عمو پارچه فروش

رفته بودیم پارچه فروشی 

دودا خانم داشتن کنار ما خرید میکردن نفهمیدم حرفشون چی بود! خانمه گفت پسرم روزست

یهو اقای فروشنده گفت ای بابا روزه چیه!!!

اینارو آخوندا از خودشون در آوردن!!

"کی گفته باید روزه بگیریم منم پریدم وسط حرفش و گفتم خدا گفته

گفت کجا گفته گفتم تو قران گفت کجای قران

زمانی که قران حفظ میکردم این ایات و کامل حفظ بودم

گفتم کتب علیکم الصیام.... 

گفت خدا نگفته نخورید گفته خود داری کنید

گفتم صیام یعنی روزه

بعد گفت قبل از ما مگه روزه میگرفتن !!اصلا برای چی باید روزه بگیریم

مغز بیشعورم راهنماییم نکرد ادامه ایه رو بگم!!!

تو ادامه ایه میگه

أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ،
 اى اهل ایمان ! روزه بر شما مقرّر شده ، همان گونه که بر پیشینیان شما مقرّر شد ، تا پرهیزکار شوید. (سوره بقره آیه 183)

همین یه ایه جواب سه تا سوالشم میداد!!!اخرش گفتم ببینید کسی که پذیرفتن دستورات خدا براش سخت باشه کلا زندگی براش سخت میشه!حرف همسر و پدر و بقیه رو هم نمیتونه بپذیره!!! گفت فرق حیوان و انسان تو همینه! 

گفتم ولی کاش تهش به این برسیم که خدا درست گفته 

نه اینکه فکر کنیم اعوذبالله از خدا بیشتر میفهمیم! 

امروز تاسف خوردم به بیسوادی خودم به اینکه چرا ایات کلیدی قران و حفظ نیستم!!!چرا انقدر از قران فاصله گرفتم!! 

چرا الان که انقدر دین مورد ظلم قرار گرفته و چپ و راست دارن تخریبش میکنن من انقدر بیسوادم!!

باید مطالعات دینیم و بالا ببرم!

همین قران و نهج البلاغه رو باید بطور جد دنبال کنم .. 



مثبت باش آلاء

از منفی نگری بدم میاد!

از فضولی تو زندگی مردم و سرک کشیدن و قضاوت کردن هم همینطور:(

ولی انگار این روزا دارم همین کار و میکنم!

راجب ادم های اطرافم مینویسم!

چند وقتیه عجیب دارم به تربیت بچه فکر میکنم 

به بچه های اطرافم نگاه میکنم و روش های تربیتی و پدر مادرها... 

به تربیت نسل خودمون بچه های هفتادی که همیشه مظلوم بودن تو تاریخ:|

یادمه یه دهه شصتی تو سن و سال من خیلی عزت و احترام داشت و روش خیلی حساب میکردن ولی یه هفتادی25ساله رو حساب نمیکنن=)

خیلی مسولیتی بهمون نمیدن.... 

بگذرد!

سعی میکنم از خودم بنویسم و از شیوه تربیت پدر مادر خودم و خودم و انالیز کنم! خدایا ببخش

پیامبر یه حدیث دارن که مانع خیلی از قضاوت های من شده

دررعجبم از کسی که خار را در چشم دیگران میبیند و شاخه را در چشم خودش نمیبیند!!!

مواظب شاخه های تو چشم خودم باشم! 


یه آهنگ پر از امید برای این روزهای آلاء

چقدر این اهنگ قشنگه 😍😍😍

دریافت

پر از حس امید و عشق و اعتماد به خدا بود ...

برای خودم تجویز کردم روزی بیست بار این اهنگ و بشنوم

انقدر عاشقِ تو هستم که خودم و دست خودت بسپارم

حال من باید از این بهتر شه من به این معجزه ایمان دارم...

توی تاریک ترین روزامم من و هر گوشه دنیا دیدی...

من برم تو اوج آتیشم مطمئنم تو نجاتم میدی

نگران منی... 

حالت و از چشمات میخونم

نگرانم نباش

#حال_من_خوب_میشه_میدونم


#معجزه

برای شادی روح #بهنام_صفوی عزیز فاتحه ای نثار کنیم

پ ن:چطور میتونم اهنگ و بذارم! موفق شدم لینکش و بذارم خود اهنگ و بخوان بذارم صفحه چه کنم؟

تو اینستاگرام هم یه پیج زدم امروز تا خاطراتم و اونجا بنویسم

دوست داشتید اونجا دنبالم کنید

شاید همونجا بمونم و اینجا برنگردم

@ala_ibd



بچه های بیچاره

سر ظهر برای مامان مهمون اومد میدونستم بابا خونست و داره استراحت میکنه دعوتشون کردم طبقه بالا خونه ی خودم

بچه دومش تازه متولد شده بود، دختر همسایمونِ اومده بود خونه مادرش، گویا تشریف نداشتن اومد خونه ما تا مامانش بیاد... 

بچه اولش یه دختر پنج ساله بود و بچه دومش پسر یه ماهه:)

کلی درد و دل کرد و گفت مادرشوهرم خیلی بهم سرکوفت میزد که پسر ندارم و بچم دختره!!!!

دخترم و اصلا دویت ندارن!!!! دخترش هم داشت این حرف هارو میشنید!!!

دست کشیدم رو موهای دخترش و گفتم دخترت فرشتست خانمه خیلی هم نازه اونا هم شوخی میکنن 

و گرنه دختر به این ماهی مادرش شروع کرد دوباره درد دل کردن، به ترکی گفتم بیلیر نمنه دییسن! ،بوجور دمه اوشاق یانینجَ..

بچه میفهمه چی داری گیگی پیش بچه اینجوری نگو!! نگو بچه ترکی حالیش میشه!!!!

خلاصه که کلی حرف زد و بچه شنونده بود بلند شد بره بیرون گفت برم ببینم ننه اومده مادره فحش های رکیک داد به بچه!! ت.خ.م سگ  توله گمشو بیا تو!

من و مامان هم لبمون و گاز گرفتیم!!! منم به شوخی گفتم مادر یکم لطیف تر فحش بده😂 گفت بخدا اعصاب برام نذاشته!!! گفتم حرفای ما بدرد این بچه نمیخوره روحش ازار میبینه فقط! میخواد بزنه بیرون... بلند شد یه بشکون از دست بچه گرفت کشید اورد نشوند کنار خودش! بچه گریه هم نکرد!!!! پوست کلفت شده بود...

دخترش که بالاخره رفت ببینه ننه اومده یا نه طاقت نیاوردم گفتم تو رو خدا باهاش اینطور رفتار نکن... 

گناه داره،گفت اعصاب ندارم و بهونه اورد!!!

از وقتی رفته فکرم پیش اون بچه طفل معصومِ

چرا نسل ما باید با بچه اینطور رفتار کنه!!!

بچه هایی که قراره اینده ساز بشن قراره تو رکاب امام زمان باشن... 

چرا فکر میکنیم وقتی بچه رو دنیا اوردیم هرطور خودمون دلمون بخواد میتونیم باهاش رفتار کنیم!!!

صاحب بچه نیستیم  بچه ها امانتن دستمون... 

کاش امانتدار خوبی باشیم

اگر خودم بچه نمیارم برای اینه که حس میکنم هنوز صلاحیت پدرمادر شدن و نداریم!

خدایا خودت مواظب بچه ها باش و هدایتشون کن


بهنام صفوی از دنیا رفت

خبر فوت هر جوونی هرجای دنیا به گوشم برسه قلبم درد میگیره... 

چشمام نم ناک میشه.... 

اگر یه درصد اون جوون و بشناسم متلاشی میشم

اگر با اهنگش اشک ریخته باشم دیگه هیچی.... 

الهییییییی 

چقدر آهنگ الهی و اهنگ امام رضا رو از این خواننده عزیز دوست داشتم... 

برای بار دهم پلی میشه اهنگ... 

الهی دلت نگیره از سیاهی 

بگو بگو که رو براهی...

تبر فوت جوون و که میشنوم با خودم تکرار میکنم.. 

شاید نفر بعدی منم


خواب

من از این دنیا چیـ میخواااااام؟

یه وجب کلبه چوبی:)

 با دو ورق قرص خواب

هیچکس هم نباشه

کلبه هم نشد نشد یه پتو و بالشت و تشک با دو ورق قرص خواب

یک ماه فقط بخوابم... و یه اتاق تاریک که هیچ نور و صدایی نباشه...

خدایا خواب لازمم... 

اگه شبا راحت میخوابید برید خداروشکر کنید که خوشبختید

تو کل هفته میانگین شاید ده ساعت بخوابم


یکی شبیه خودم

من هرگز کسی شبیه به خودم را ندیده ام

هرگز کسی شبیه به خودم را نداشته ام!

ولی گاهی به این فکر کرده ام که چه خوب بود اگر یک نسخه ی دیگر هم از من وجود داشت.

یکی که تکرار دوباره ای از من باشد، دست ها، چشم ها، نگاه، لبخند و رفتارهایش؛ درست شبیه به خودم باشد و هرجا که رفت، با من اشتباهش بگیرند.

کسی که می شد افکار مشترکمان را روی هم بریزیم و فکری اساسی به حالِ جهان کنیم...

شاید اگر دوتا بودیم، زورمان به همه چیز می رسید، شاید اگر دوتا بودیم، هیچ کس حریفِ آرزوهایمان نمی شد، با هم دست به کار می شدیم و تمام دیوارهای شهر را رنگ می زدیم. با هم می رفتیم و برای تمام آدم های غمگینِ جهان چای می بردیم، کنارشان می نشستیم و آرامشان می کردیم. باهم حرف می زدیم، باهم قدم می زدیم و پا به پای هم، دیوانگی می کردیم...

من برای ادامه ی راه، یکی شبیه به خودم را کم دارم؛ تنهایی زورم به آرزوهایم نمی رسد، تنهایی برای تمامِ هدف هایم زمان و انگیزه ی کافی ندارم

امروز به این فکر کردم که دوقلوها باید آدم های خوش اقبالی باشند.

به معنای واقعی، یکی هست که هوایشان را دارد، عاشقانه دوستشان دارد و آنها را عمیقا می فهمد... اگر خدا از من هم یک نسخه ی دیگر آفریده بود؛ آنوقت تنهایی ام را با کسی پر می کردم که ارزشش را داشت، کسی که شبیه به خودم بود، افکار عجیبم را می فهمید و با هم می نشستیم، چای می خوردیم و بحث های فیلسوفانه می کردیم.

کسی که نیازی نبود خودم را برای نگاه های لبریز از سوال و ابهام او تشریح کنم 

کسی که اگر بود؛ با تمام شباهتش با من، منحصر به فرد ترین آدمِ زندگی ام می شد...

امروز ۱۲ مِی ، روز جهانی دوقلوهاست❤️

دو قلوهای بیان مریم و نفس عزیز روزتون مبارک خوشبحالتون


دلتنکتم

دلم گرفته از زمونه دلخورم

بذار واست گلایه هام و بشمارم.... 

کجایی؟

این شب ها رو کجا سپری میکنی؟

چقدردلم میخواد بیشتر بشناسمتون

چقدر دلم میخواد باهاتون رفاقت کنم

چقدر دلم میخواد باهاتون رفت و امد کنم

خیلی دلم میخواد همه کارهام و به شما هدیه کنم.... 

حتی دلم میخواد براتون سرباز پرورش بدم... 

شاید عمرم کفاف نده ببینمتون ولی دلم میخواد یه نسل عاشق شما از خودم بجابذارم... 

دختر بدی بودم براتون ولی شما بابای خوبی بودی برام... 

میشه نگاهم کنین

میشه دستم و بگیرین

میشه این پیام من و بخونید؟

خواستم بگم میدونم بدم، میدونم بیراهه رفتم، میدونم اصلا هیچ کاری براتون نکردم، همه اینهارو میدونم اما باور کنید قلبن دوسِتون دارم.... 

خیلی دلتنگتونم. 

آنجا که نام مهدی نیست قرار نه، فرار باید کرد...

اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری... 

خدایا من و عاشق امامم کن... 


روزه نگیر!!!!!

نوه عموم دوازده سالشه و دوسال دیگه روزه براش واجب میشه
(اقا پسرها چهارده سالگی مکلف میشن، پونزده سالگی قمری که میشه چهارده و خورده ای شمسی) خلاصه..
از روز اول ماه مبارک روزه هاش و گرفته
حتی اول ماه که گفتن اخر شعبانِ پیشواز رفت هرکس به این پسر رسید گفت برای چی از الان روزه میگیری؟!؟ 
حتی چند نفر برخورد سختی داشتن و میگفتن خدا واجب نکرده تو برای چی باید بگیری و کارت اشتباست هیچ جوابی نمیداد فقط میگفت من روزه رو دوست دارم و لذت میبرم... 
امشب که افطاری جمع بودیم خونه خواهرم سر سفره افطار باز بحث شد که تو دیگه روزه نگیر، مامامش گفت ما برای سحذی بیدار ش نردیم که امروز و روزه نگیره، بدوندسحری گرفته!!! 
و من ازش طرفداری کردم و گفتم چیکارش دارید!!!
وقتی تواناییش و داره، گفتم التماس دعا داداش، از بچگی نوه های عموم من و آبجی صدا زدن و منم وقتی میخوام خیلی باهاشون صمیمی شم داداش صدا میزنمش
نگاه کرد و گفت ابجی ناراحت نشیا من بخاطر سلامتی تو نذر کردم و روزه گرفتم از ذوقم چشام پر شد و دلم غرق امید شد و زدم به قفسه سینم و گفتم الهی ابجی فدات بشه قربون دل مهربونت برم
همونجا از ته دلم از خدا خواستم بحق این نوجوون دوازده سالِ که انقدر دلش دریاست و 16ساعت گشنگی و تشنگی و تحمل کرده به امید شفای کسی که بهش از بچگی گفته آبجی،خدایا بحق این نوجوون نگاهی کن به این درمانده

هیولای مهربون

مبهم بهم زنگ زد حالم و بپرسه

گوشی و داد دخترعموش(خیلی شیرین زبون بود فکر کنم چهار پنج ساله بود) 

منم خیر سرم اومدم صدام و بچگونه کنم

صدام و نازک کردم کلی باهم حرف زدیم گوشی و داد به مبهم گفت چقدر صداش عجیب غریب بود!!!

برگشته میگه صداش شبیه هیولاهای مهربون بود🤗

من=))

هیولای مهربان(^o^)


خوش بحالتون روزه دارا

چند سالی میشه مریضی های مختلف دچارم اما حداقل یه روز درمیون روزه میگرفتم ولی امسال یه روزم نمیتونم روزه بگیرم

همون خدایی که روزه رو واجب کرده، برای فرد بیمار حرام کرده... 

خوش بحالتون که میتونید از لحظه به لحظه این ماه استفاده کنید... 

ماهم وقت سحر و افطار حسرت میخوریم و سیر میشیم... 



۱ ۲ ۳ . . . ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ . . . ۱۱ ۱۲ ۱۳
به قلبم معذرت خواهی بسیاری بدهکارم
بخاطر تمام روزهایی که
گرفت،شکست،تنگ شد
و کاری از من بر نمی آمد!
من و ببخش من
Designed By Erfan Powered by Bayan