چهارشنبه ۲۳ مرداد ۹۸
نمیدونم چرا اصلا حس و حال وبلاگ نیست دیگه
انگار حوصله حرف زدن هم ندارم
دلم میخواد یه پست بلند بالا بنویسم از ادم های مذهبی گله کنم
اما حسش نیست، فقط تو یه جمله بگم خلاصه همه حرص هام و!!!
اگر جامعه شما رو بعنوان یه ادم مذهبی میشناسه، کاری کنید که زینت دین باشید! کارهای شمارو پای دین میذارن ملت!!!
اعصابم یکم خورده این روزها!!!!😭😭😭
از روز عرفه یه بغض سنگین مونده تو گلوم😭
صبحِ روز عرفه دوسانس استخر بودم😭(مجبور بودم) از 9و نیم تا 1تو اب بودم بعد هم نیم ساعت جکوزی😭قشنگ خمار خواب بودم و منگ منگ دعا رو خوندم😭هی روضه خوندن و حس گریه نداشتم، هی دلم خواست با هر فراز دعا گریه کنم کسل بودم! حالا یه بغض تو گلوم داره خفم میکنه نمیترکه😭💔
همه چی دست به دست هم دادن به من سخت بگذره
حتی استخر هم این روزا حالم و خوب نمیکنه و این خیلی وحشتناکِ!!!!
بغضِ خر....
روزهای مسخره و سخت.