سه شنبه ۲۴ مهر ۹۷
دقیقا بین خوف و رجا قرار دارم
نمیدونم این مشکلات بلاست یا آزمایش
تغیرالنعم شده یا مصلحتِ
نمیدونم خیرم تو این بیماری یا شرم
واقعا نمیشه مطلق گفت آزمایش الهیِ و نمیشه هم مطلق گفت بلای آسمانیِ
برمیگردم به گذشته و تمام کارهام و مرور میکنم
ظلمت نفسی...من همیشه به خودم ظلم کردم خدا
نکنه اینها نتیجه ظلم های خودمه...
نفرین های اون دختری که نزاحم شوهرم میشد میاد جلو چشمم
که مدام نفرینم میکرد!!!!
من کاری نکرده بودم!!!!!
فقط گفتم مزاحم شوهر من نشو!!!اون فحش میداد اون نفرین میکرد
من حتی نفرینش هم نکردم...
شاید دلش شکست!
اما من مقصر نبودم
خدایا جز اون ادم نفرین کسی پشتم نیست...
احدی و نفرین نکردم...
شاید شوهر دخترعمو وقتی اون همه ظلم کرد و راجبش نوشتم که با دوست خواهرم چه کرد
وقتی از خونه بیرونم کرد گفتم الهی بمیره دخترعموم راحت بشه!
وقتی تو اون دوره که محمد خیانت کرد و داشتم دق میکردم ازت خواستم مرگ بدی بهم
و یا همیشه ازت میخواستم یکدفعه نمیرم!
همیشه میگفتم امادم کن برای مرگ
شاید نتیجه دعاهای خودم باشه که بیشتر حواسم و جمع کنم
چقدر ذوق ۲۵سالگی و داشتم ...
فکر میکردم ۲۵سال بشم خیلی خوشبخت خواهم بود و اوج جوونیمِ و به همه ارزوهام میرسم
خدایا همه چی دستِ توِ
من اقرار میکنم که هیچم
با تمام وجود میگم هموامید دارم به آغوشت هم میترسم از غضبت
من یاغی نیستم خدا
بنده بی سرو پا و پرزتقصیری بیش نیستم
همیشه هم گفتم که گنهکارم هیچوقت ادعای پاکی نداشتم
اما با همه وجود همیشه لب به توبه باز کردم و پشیمان از کرده خود بودم....
تو ببخش خدایا...
راضی ام به رضای تو راضی ترم کن