دیوار نوشت های آلاء


نگرانی هام

شما خواننده های خط خطی هایم شاهد بودید چقدر دلم برای مادر شدن میتپید

اطرافیانمم بر این موضوع واقفن حتی خیاطم میدانست هر لباسی که میدوخت میگفتم جا بذار برای زمان بارداری

خود خدا میدانست چقدر برایشان رویا بافی میکردم

درست زمانی که تصمیم به مادرشدن داشتم سر و کله این بیماری مسخره پیدا شد

خدایا من حکمت و قسمت را نمیفهمم

مادر شدن ارزوی هر زنی است 

من ازدواج کردم برای مادر شدن حالا باید تحت نظر باشم تا سرطان کنترل شود

دکتر گفت میتوانم مادر شوم اما مادری که هر لحظه ترس از دست دادن زندگی اش را داشته باشد

به من نگویید نگران نباش 

نمیتوانم نگران نباشم خداااااااااااااه منووووو ببین هر لحظه که جدی تر میشه منم آب تر میشم

سخته آلاء سخته :(
خدا خودش یاری کنه
هر اتفاقی توی زمان خودش اتفاق میوفته به زمانبندیه خدا شک نکن
دقیقا
يكشنبه ۸ مهر ۹۷ , ۱۶:۰۴ آقای سر به هوا :)
خب الان این پست دیدم

یعنی چی اخه:(
:'(
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
به قلبم معذرت خواهی بسیاری بدهکارم
بخاطر تمام روزهایی که
گرفت،شکست،تنگ شد
و کاری از من بر نمی آمد!
من و ببخش من
Designed By Erfan Powered by Bayan