دوشنبه ۲ مهر ۰۳
این روزا جز مراجعام هیچ هم صحبتی ندارم
اگر اونا نبودن چقدر تنها میشدم:(
این روزا جز مراجعام هیچ هم صحبتی ندارم
اگر اونا نبودن چقدر تنها میشدم:(
تنهایی که گله نداره
تو باید به این شرایط عادت کرده باشی دیگه:)
اما همه اینا حرف مفته
یه وقتایی تنهایی خفه کننده میشه
آدمیم و نیاز به بودن داریم نیاز به احساس تعلق داشتن دوست داشتن دوست داشته شدن
اصلا همه اینا به کنار وقتی خیلی خوشحالی دلت میخواد یکی باشه تو خوشحالیت شریکش کنی
همونم ندارم
سال هاست تو غم و شادی خودم کنار خودمم
دیگه خسته شدم
این روزها ظاهرا همه چیز خوبه
درسم داره تموم میشه
دوره بین المللی شرکت کردم و سرتیفیکیت دریافت کردم
مراجع دارم و مراجعام خیلی راضی ان و هرروز تعدادشون بیشتر میشه
من با علمم و تخصصم بهشون کمک میکنم و رنج هایی که خودم کشیدم کمکم میکنه همدلتر باشم
و همدلیم به جانشون بشینه
هم صحبتام مراجعامن که میشنومشون کمکشون میکنم
جلسه که تموم میشه برمیگردم به تنهایی خودم به نبودن هم صحبت
به اینکه کسی نیست باهاش دو کلمه حرف عادی بزنم بگم بخندم مسخره بازی دربیارم
با همکارا صحبت ها تخصصیه و درباره کاره
دلم برای یه گفتگوی معمولی یه دوستی ساده تنگه
حوصله این تور های مسخره هم ندارم چندباری تور رفتم تو یه لیگ دیگه بودن
خلاصه در ظاهر همه چی خوبه
تنهایی هم از پا درم نیاورده دارم به زندگی ادامه میدم اما خسته ام از این تکرار
سال هاست اینجا از پشت وبلاگ هامون هم و میخونیم
خیلی دوست دارم از نزدیک ببینمتون یا حتی تصویری ازتون ببینم
و یا حداقل اینستاگرامتون و داشته باشم
میشود ایا؟
بسم الله الرحمن الرحیم
چیزی تا پایان تحصیلم نمونده و کلینیک مورد علاقم کار میکنم
کارگاه های تخصصی و پشت سرگذاشتم
جلسات درمان خودم تقریبا تموم شده
و الان مراجع میبینم و مراجعام اجازه ضبط جلسات و دادن
و جلسات سوپرویژن رو با خانم دکتررسولی درمانگر بین المللی هیجان مدار میگذرونم
روز به روز مسیر برام شیرین تر سخت تر و لذت بخش تر میشه
تمام وقت و انرژیم و گذاشتم برای این کار
تمام زخم ها و رنج هایی که کشیده بودم و برای خودم حل کردم و ازشون معنا ساختم برای این نقطه از زندگی ایستادم
و وقتی مراجع از دردش میگه شاید برام اشنا باشه اما من تو درد خودم گیر نمیکنم
دکتر رسولی تنها کسی بود که تمام این سالها صادقانه و خالصانه کنارم وایساد ازم ناامید نشد و این ادمی که شدم نتیجه اصالت و حضور درمانگر عزیزمِ و دلم میخواد بشم یکی مثل خودش
من که یک روز مخالف صددرصد مهاجرت بودم الان تنها انگیزم برای ادامه دادن مهاجرته:)
ساعت9شب گوشیم زنگ خورد از بچه های انجمن دانشگاه گفت فردا میری تلوزیون؟
یه برنامه میخوان ضبط کنن از بچه های روانشناسی میخوان تو هم فن بیانت خوبه و اوکیی میری؟ گفتن یه خانم مانتویی باشه ما تو رو معرفی کردیم
گفتم موضوع چیه گفت گفتمان میکنید دانشجوها دورهم
گفتم تجربه جدید هست امتحانش میکنم
فردا صبح به ادرسی که داده بودن رفتم
دوتا خانم دیگه هم بودن که اون ها از قبل موضوع رو میدونستن حتی متن نوشته بودن که چی بگن من حتی موضوع رو نمیدونستم
کارشناس اومد یه روحانی
موضوع چیه؟
ما قرار هست درباره ازدواج دانشجویی صحبت کنیم
اول پرسیدن با ازدواج دانشجویی موافقید یا مخالف گفتم سوالتون کلیه شخص به شخص فرق داره نمیشه کلی بگیم برای یکی خوبه برای یکی نه و الان مشکل اقتصادی و معیشتی گریبان گیر همه است
همه یه دور صحبت کردیم از پشت مدیر تولید و فیلمبردار و همه اشاره میکردن چالشی کنید بپرید وسط حرف هم هیجان و بالا ببرید جو میدادن
یکی از شرکت کننده ها هم بازیگر بود از طرف خودشون بود، در اخر فهمیدیم
حاج اقا هم من و دعوت کرده بود هی بگه روانشناس ها اینجور میگن من اعتراض کردم چندبار که اینطور نیست
میگفت بهترین سن ازدواج سال های اول ورود به دانشگاه هست روانشناس ها هم میگن!!!
هرچی دلش میخواست میگفت، میگفت روانشناس ها میگن اشاره به من بدبخت!!
در اخر دوباره پرسید کی مخالف هست کی موافق اون دوتا دختر مخالف بودن گفتن تو موافق باش
من هم میومدم حرف بزنم همش میخواستم دو طرف طیف و در نظر بگیرم
مثلا میگفتم تو این اوضاع اقتصادی رسم و رسوم ها و جشن های مجلل و فاکتور بگیرید از اونور دخترای خانواده های مرفه میومد در نظرم که الان این میگه ساده زیست باشید روانشناس هم هست مثلا
منجلاب بدی بود کاش هیچوقت نمیرفتم
اما ان شاءالله هرچی هست خیر باشه
چندتا جمله طلایی هم گفتم که قشنگ جنبه وایرال شدن داره
امیدوارم حیثتم نره فقط😅
منتظرم زودتر روز دانشجو بشه پخش بشه ببینم چیه
اضطراب دارم
ولی من تو ذهنم این بود که فاطمه تو نماینده قشر ضعیفی این دوتا خیلی سطح بالا حرف میرنن و توقعاتشون بالاست تو یکم فیتیله رو بیار پایبن جوون های بدبخت ناامید نشن
و واقعا خیلی از حرف هایی که زدم اعتقاد قلبیم بود
اینجا از دوستام نوشتم از روابطم تو این مدت و ذهنی که خیلی درگیر بود
از دست دادن یه رابطه دوستانه بعد 24سال سوگ خیلی بدیه
خودشون بی دلیل قهر کردن خودشون حق به جانبانه حق و به خودشون دادن
رفتم سراغشون، حس کردم دارم خودم و تحمیل میکنم، و یه آشتی تحمیلی بود!
اون ها تصمیمشون و گرفته بودن و انگار پایان بود براشون
این من بودم که الکی امیدوار بودم که یکم بعد برم سمتشون، مثل همیشه و
رفتم!
چی شد؟
دوباره خبری از اون ها نشد
و دیگه برام هیچ اهمیتی نداره
نمیشه آدم هارو به زور نگه داشت یه وقتایی باید قبول کنیم دوستی که از بچگی باهاش بزرگ شدی هم بی دلیل باهات غریبه میشه
دنبال دلیل هم نباید بود لزوما
حق هم داری از دستشون ناراحت بشی و دلت براشون تنگ بشه و دوستشون داشته باشی حتی!
اما دیگه اون صمیمیت وجود نداره مثل همه دوستای دوران مدرسه که الان خبری ازشون نداری از اینام خبر نخواهی داشت...
و شاید به دوستی هیچکس اعتماد نکنی این هم طبیعیه...
به خودت زمان بده
این همه تو زندگی از دست دادن و تجربه کردی اینم روش:)
نه اونا ادم های بدی هستن نه تو
به تصمیمشون احترام بذار قطعا خیری برای همه ماست
درحال حاضر هیچ دوستی تو زندگیم ندارم
و دیگه برام این مسئله ترسناک نیست
این یعنی رشد♡
خدایا شکرت
یارفیق....
دارم به جایی میرسم که بود و نبود هیچکس دیگه برام مهم نیست
تمام تلاشم و کردم همیشه برای نگه داشتن ادم ها تو زندگیم
و متنقرم از این بخش از وجود خودم
از دلبستگی اضطرابی تبدیل شدم به اجتنابی و به سمت ایمن شدن در حرکتم
ولی دلم میخواد مدت مدیدی در این دلبستگی اجتنابی بمونم
خستم از ادم های سنگدل اطرافم
اینستاگرام به شدت هیجانات مارو تحت تاثیر قرار میده
تو نیم ساعت یه پست میبینی شاد میشی یچی میبینی ناراحت میشی مضطرب میشی حسرت میخوری و همه هیجانات میاد بالا
در نهایت موجب اضطراب بیشتر و بدتنظیمی هیجانی و خلق پایین میشه
فعلا دی اکتیو کردم امیدوارم طولانی مدت باشه و تا زمان انجام کار حرفه ای واردش نشم
ادمین پیج کلینیک هستم همینجوری کلی بخاطر فضای حرفه ای اونجاهستم
ولی فقط باید پست های مربوط به روانشناسی و باز کنم
از تنظیم خارج نمیشم😅
توییتر هم متوقف کردم
اینجارو دوست دارم، فکر نکنم دیگه کسی گذرش اینورا بیفته
نوشتن اینجا مثل نوشتن تو دفتر خاطرات میمونه برام
سلام دلتنگتونم
خبر جدید اینکه جلسات تراپیم تموم شد
هر ترم دانشجوی ممتاز دانشگاه میشم
و به فکر مهاجرتم، فعلا به ایتالیا فکر میکنم
کانادا رو هم دوست دارم برای رشته ما کانادا عالیه
اما باید با یه میلیارد پول وارد بشی
برای کنکور ارشدِ ایران نمیخونم زبان و جدی میخونم که ایلتس قبول بشم
یه سال هم صبر میکنم ان شالله ارشد و دکترا اونورم
اونجا هم که برم محقق میشم من عاشق درمانگری ام
یه مورد ازدواج هم پیش رو دارم، موافق مهاجرت نیست
باید قید یکیشون و بزنم
نمیدونم گفته بودم که کلینیک مورد علاقم کار میکنم یا نه
درحال حاضر هم اونجا مشغول رزومه جمع کردن و مقاله نوشتنم
خلاصه که خیلی خدارو شاکرم حال روحیمم عالیه عالیه
دیگه نبودن هیچکس هیچ تاثیری تو زندگیم نداره
تنهای تنهای تنهام
و این رشد و پیشرفت و مدیون تنهایی و خلوت با خودمم
اگر ادمای اطرافم خوب بودن دل کندن ازشون دشوار بود خداروشکر که گند زدن به همه چیز مخصوصا دوستام:)))
دوست دارم جیییییغ بکشم بگم خدایا مرررررررررررسی
سلام بچه ها با۳۰ملیون تومن چه لپ تاپی میشه گرفت
ارزونتر هم شد چه بهتر
هیییییچییی اطلاع ندارم از لپ تاپ
میشه راهنمایی کنید پلیز🙏
برای کار دانشجویی میخوام
هرسال تولدم و اینجا جشن میگرفتم
۲۸سالگی به پایان رسید
سال سختی بود در مسیر درمان روانشناسی بودم
همه رنج ها رو دوباره تجربه کردم تا عمق رنج رفتم و بهش بوسه زدم و معنای جدید ازش ساختم
بعضی رنج ها هم معنایی نداشتن فقط جای زخم و بوسه زدم
یه روز تواوج درد و رنج گفتم خانم دکتر حاصل زندگی ۲۹سال من چی بوده گفت تو دوسالِ که خودت و پیدا کردی
تا الان همش رنج بوده...
امیدوارم این دختری که تازه خودش و پیدا کرده خودش و رها نکنه و مراقب خودش باشه
برام دعا کنید بچه ها خیلی محتاجم من به معجزه دعاهاتون معتقدم
تولدم با تاخیر
اخرین توییت هم مربوط به تولدم بود
(ala_eft اکانت توییتر)
ای کاش میشد صدای زنان باجسارت و باحجب و حیایی باشمـ
که یجایی تو زندگی تصمیم گرفتن زندگی دونفرشون و پایان بدن
و بار زندگی و تنها به دوش بکشن
تو جامعه ای که ظاهرا زن حرمت داره، برای زن ارزش قائله ولی برای این زنان حرمتی قائل نیست
زنی که مهرطلاق به شناسنامش میخوره میدونه از روز زدن اون مهر تا پایان زندگیش باید بجنگه
باید به همه ثابت کنه اون هم حق زندگی داره و هیچ فرقی با بقیه خانم ها نداره
باید خیلی قوی تر بشه تا اون نگاه ابزاری جامعه اذیتش نکنه
خیلیا میان سراغش چون فکر میکنن دسترسی به این خانم خیلی راحت تره، جامعه مذهبی بیشتر!
به بهونه صیغه و ازدواج موقت و کثافت کاری های اسلامی
ولی اون زن باید با همه این نگاه ها بجنگه نگاه های ازار دهنده...
هیچکس این روز و بهش تبریک نمیگه
روز دختر رو هم بهش تبریک نمیگن
من اومدم بهت تبریک بگم
و بگم دمت گرم که برای زندگیت میجنگی
دمت گرم که تو این مملکت این تصمیم و گرفتی و زنونه داری زندگیت و جلو میبری
سکوت میکنی کسی نباید بفهمه تو طلاق گرفتی چون نگاهشون راجبت عوض میشه، فکر میکنن داری خط میدی
یا نشونه ضعف میدونن!
خدا هم تو کتاب قرانش راجب این مسئله بارها صحبت کرده و قوانینی که گذشته کلا به نفع زنه اما اینجا جور دیگه رقم میخوره همه چیز!
ادامه دارد...
چقدر روابطم و خراب کردم بخاطر دفاع از نظام و انقلاب...
چقدر رو حرف خودم ایستادم
این مدت تو گروه های دانشگاه با استادام با دوستام با همه بحث کردم!
از یه جا به بعد سکوت کردم،
سکوت کردم و عقب نشینی کردم
فقط نگاه کردم، شاید من دارم اشتباه میکنم؟
الان شک کردم به همه باورها و ارمان ها و ارزش هام
نه همه ی همش
من عاشق قران و اسلامم
اما دین رو از نظام جدا میدونم
دلم نمیخواد سیاست و قاطی دین کنم
وقتی گفتن دین از سیاست جدا نیست و تو سیاستمداری گند زدن
دین مردم و خراب کردن... الان نه سیاستی مونده نه دینی
دلم میخواد رها کنم این سیاست مریض و فاسد و بچسبم به دین قشنگم
به خدای عاشقم به خدای مهربون و کریم و بخشنده ای که همیشه حواسش بهم بوده
لعنت به سیاستتون
وقتی باهاش صحبت کردم و چیزایی که این همه سال تو اتاق درمان یاد گرفته بودم و کارگاه هایی که گذرونده بودم و سعی کردم بی نقص اجرا کنم
و همدلی داشته باشم
بعد از یک ساعت صحبت...
بهم گفت آلاء میدونی رسالت تو تو این دنیا چیه؟
اینکه درمانگر بشی به هیچی فکر نکن فقط راهی که پیش گرفتی و ادامه بده
با ارامشش ارامش گرفتم، حس خوب اتاق درمانو با هیچی تو دنیا عوض نمیکنم
خودمم حس میکنم رسالتم تو این دنیا همینه و نمیخوام رهاش کنم
خداروشکر بخاطر همه چیز