جمعه ۳۰ آبان ۹۹
حال بد که هست
اما نباید بهش پر و بال داد و پرورشش داد و درش موند!
امروز ترتیب دادم از خونه بزنم بیرون با آبجیمینا و مامانینا رفتیم یه وری هوا خیلی هم سرد بود اما کنار اتیش و چای آتیشی گرم شدیم و دلامونم با خنده و شوخی و کنار هم بودن گرمتر شد
الحمدلله...
غروب هم با خواهرزاده هام رفتیم پیاده روی تو اون محوطه خاطرات دوره جوونی و نوجوونی خودم و براشون تعریف میکردم و از خنده ریسه میرفتیم...
غروبی هم مدیرم زنگ زد ازم خواهش کرد فعلا برم شرکت
تا نیرو جام بیاره،
گفت هروقت خواستی برگردی در شرکت به روت بازه، کافیه با خودم تماس بگیری و برگردی...
منم قبول کردم گفتم فعلا برم دستمم خالیه، تا کارم و راه بندازم و بگیره و پول بیاد دستم، خیلی طول میکشه، حداقل تا عید دووم بیارم تو شرکت پول تو حسابم باشه بعد ان شاءالله کسب و کار خودم و کنارش راه بندازم با توکل برخدا.
باید ساعت خوابم و تنظیم کنم!
برنامه ریری داشته باشم
و یکم سخت کوش تر باشم.
چه بارون قشنکی میباره
چه خوبه سقف خونه شیروونیه و صدای بارون به وضوح شنیده میشه
خدایا بخاطر این سقف و این آشیونه و این بارون قشنگت و سلامتی و تندرستی هزار مرتبه شکر
عاشقتم دیگه❤
فقط خودت لایق این عشق و محبتی خداجون❤
اینکه من عاشق تو ام منتی نیست خودت منت گذاشتی سرم این عشق یه عمر یه طرفه بوده!تازه اتصال اینور برقرار شده و دو طرفه شده😍