دیوار نوشت های آلاء


دختر دستمال فروش!

هو الطیف

سه شنبه روز شلوغی بود!صبح باید میرفتم برای مشاوره ارتودنسی (دندونام کاملا مرتب با نظم و ترتیب یکجا نشستن، برای جراحی نیاز به ارتو دارم) غروبش باید میرفتم ونک برای مشاوره تایم وسطش کارهای ارتودنسی و انجام میدادم

رو صندلی مترو نشسته بودم داشتم برنامه ریزی میکردم که تو چه تایمی کجا باشم

غرق مشکلاتم بودم و حرف هایی که میخواستم به مشاور بگم... 

غرق فرق بودم 

خانم فروشنده سنجاق سر میفروخت و یه دختر نیم وجبی هم دستمال کاغذی و چسب زخم میفروخت

قد و قوارش من و جذب خودش کرد داشتم فکر میکردم این الان باید این موقع صبح بشینه مشقاش و بنویسه!

اصلا رویای درس خوندن تو سرش هست؟!

سقف ارزوهاش چقدره...

ازش چیزی بخرم!؟

این پول که تو جیب این دختر نمیره میره جیب کسی که وادارش کرده بیاد فروشندگی کنه!

اگه پولی نبره ناامید میشن ازش و میذارنش کنار!

تو همین فکرا بودم دیدم بیخیال فروشندگی خودش شده و محو سنجاق سر های فروشنده ،حتی لباس های تنش هم متناسب با جنسیت و سن و سالش نبود 😭

اومد کنار من وایساد اما چشماش پیش سنجاق سرا بود

گفتم دوست داری از اینا داشته باشی؟

سرش و تکون داد ولی خیلی باحیا بود! دختر است دیگر...

بهش گفتم هرچی دوست داری انتخاب کن

دلم میخواست دو سه تا انتخاب کنه

یه سنحاق سر و یه دستبند رنگی ست خودش بود اون و برداشت حساب کردم و گفتم دوست داری بزنی به موهات؟

گفت نه میذارم تو کیفم!

ترسیدم ازش بگیرن یا بذاره تو بساطش بفروشه

از بسته بازش کردم و زذم به سرش و دستبند و انداختم دستش برق و میشد تو چشناش دید تو شیشه مترو خودش و نگاه کرد و گفت مررسی خاله

و رفت...

دوباره برگشت گفت خاله میشه پلاستیکش و بدی؟!

گفتم نه خاله بذار رو سرت بمونه

فکر میکردم حتی همون هم حق خودش نمیدونه این دختر!

چقدر دلم میخواست مثل چمران باشم

یه خونه داشته باشم بچه های بی سرپرست و جمع کنم دور خودم

چمرانم دریابم😊

حس خوبی بود دلم خواست اینجا ثبت کنم

همونطور که غرق مشکلاتم بودم اون دختر بچه باقی روزم و به لبخند تبدیل کرد و نجاتم داد😍

خدایا هوای بچه های کار و خودت داشته بباش

پ ن:میخواستم پست مشاور هم همینجا بگنجونم پر حرفی میشد!راجب غروب سه شنبه هم مینویسم

سلام

به به:) چه کار قشنگی🌹

شاید بخاطر این نزاشته روی سرش که ، سرپرستش بهش گیر نده و سوال نپرسه، سرپرسته که نمیدونه تو پولش رو حساب کردی، فکر میکنه برای خودش برداشته و داره این حرف رو میزنه که اونو قانع کنه🤷‍♂️(شاید)

سلام
شایدم اینطور باشه
چون لباساشم شلخته بو و برای خودش نبود
شاید حق نداشت برای خودش چیزی داشته باشه😭
الهی یه روزی عدالت تو جهان برپا بشه....

چه کار قشنگی کردی :)

حس خوبی بهم داد 

لطف داری
خداروشکر که حس منتقل شد😍😍

آلا مهربوون 🤩😊🤩🤩

عزیزمی 

خدا عوضتون بده:)

کاشکی بشه براشون کاری کرد... 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
به قلبم معذرت خواهی بسیاری بدهکارم
بخاطر تمام روزهایی که
گرفت،شکست،تنگ شد
و کاری از من بر نمی آمد!
من و ببخش من
Designed By Erfan Powered by Bayan