پنجشنبه ۱۷ آبان ۹۷
پنجره خونه همسایه دقیقا تو حیاط ما باز میشه
سه سالی میشه که اومدم اینجا ولی یکبار هم ندیدم پنجره رو باز کنن ...
امروز دختری شیشه های اتاق و دستمال میکشید دلم میخواست برم بزنم به پنجره بگم بیا بشینیم با هم حرف بزنیم
وقتی اینجا زندگی میکردم و روزهایی بود که هیچکس نبود و تنهای تنها بودم دلم میخواست دو فنجون چای بریزم و اون تو خونه خودش و من هم تو حیاط بشینیم و باهم گپ بزنیم ولی حیف....
حیف هیچوقت پنجره اتاقش و باز نکرد تا ببینمش
حتی نمیدونم اونطرف دیوار کی زندگی میکنه😢
گاهی عجیب دلت یه دوستی این مدلی میخواد
هروقت میام شمال تو اوج زیبایی و طراوتش غم غربتش بدجور میگیرتم...