دیوار نوشت های آلاء


تولدی که زهرمار شد

امشب تولد دخترعمو بود و قرار بود کاملا سورپیرایزانه باشه:)

همه جلوی در خونه جمع بشن و بریم داخل 

خلاصه که خیلی خوب بود دختر عمو اشک شوقش جاری شد

و رسیدیم به بخش پذیرایی

سالاد الویه ای اوردن با گوشت مرغ و سس مایونز خونگی 

اومدم بخورم آلاء تو نخور برای تو اصلا خوب نیست و توصیه های پزشکی شروع شد

دکتر پرهیز غذایی به من نداده

نه تووو نخوووور 

میدونستم اگه گوش نکنم دست بردار نیستن گفتم باشه نمیخورم

گشنه موندم 

پفیلایی که ابجی درست کرده بود اومد تعارف کردن و برداشتیم

عمه ها

آلااااااااااا نخوریاااااا برات ضرر داره

این چرا؟!!!!!!

شروع کردن توضیح دادن که این نفخ داره و باد داره و....

پفیلا هم نخوردیم

کیک و اوردن 

نگم براتون که کیک تولد هم نذاشتن بخورم نخورییییی هاااااااا خیلی ضرر داره 

خلاصه که زهرمارمون شد امشب و معنی از دماغ در اوردن و قشنگگگگگ لمس کردم

و بعد شروع کردن به توصیه های پزشکی

فلان چیز و بخور این و دم کن اون و بخور بده فلان کارو کن اینجا برو اونجا نرو پیش فلان دکتر برو😢😢😢😢😢😤😤😤

کاش میشد داد بزنم بگم راحتم بذارید

دقیقا آلا:/
اون لحظه ادم دلش میخواد بگه امشبی را که خوش هستیم غنیمت شمریم ، شاید فردا نباّشیم...
وای که اعصاب خورد کنه
ناراحت نباش جانم 😑
سعی میکنم ریلکس کنم و بیام خونه و یه دل سیر بخورم:))
دو تا راه حل داری
یا اینکه دور جمع های خانوادگی رو خط باطل بکشی
یا اینکه یکبار محکم بایستی جلوشون و بگی حق دخالت و خورد کردن اعصاب تو رو ندارند. 

هیچکدوم قابل اجرا نیست:'(
آلا جان هروقت فرصت داشتی وبم رو چک کن
تصمیم دارم مدام از این پستهای حال خوب کن بذارم که استفاده کنی
پست عدم حساسیت و نگرانی رو هم حتما بخون،بهت کمک میکنه عزیزم
حتما عزیزم
ممنون
عزیزم :'(
:`(
عزیزم ..
عزیزمی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
به قلبم معذرت خواهی بسیاری بدهکارم
بخاطر تمام روزهایی که
گرفت،شکست،تنگ شد
و کاری از من بر نمی آمد!
من و ببخش من
Designed By Erfan Powered by Bayan