پنجشنبه ۲۶ مهر ۹۷
دیشب واقعا کم اوردم وقتی داداش زنگ زد گفت داروهام و پیدا کرده
۹۰۰تومن عرق سرد نشست رو بدنم...
تب سرد کردم دنیا یه لحظه رو سرم چرخید داروهای دوهفته ست اینا
دوهفته پیش تازه ۴۰۰داده بودم
یه لحظه کم هوردم گفت خدایا از کجا بیاریم:'(
امروز مامان اومد دنبالم گفت بریم پیش دخترعمو پیچوندمش ناراحت شد
خلاصه که راضی شدم و با بی میلی اومدم پیش دخترعمو
از خواهر نزدیکتره بهم.
حالم و پرسید و فهمید همون آلاء قدیم نیستم
گفت کم نیار و این حرف ها منم چشمی میگفتم...
زن عمو اصرار داشت شماره کارت بدم بهم یه تومن بده دستم باشه گفتم پول هست
گفت میدونم هست با این فقط خودت و تقویت کن خیلی ضعیف شدی تو دوهفته چهارکیلو کم کردم
منی که شش ساله شصت کیلوام رفتم رو ترازو۵۶شده بودم...
شماره کارت ندادم یه خانمی اومد جلوی در دوملیون پول اورد گفت اسمت تو قرعه کشی دراومده و زن عمو یک ملیونش و گذاشت تو کیف من
گفتم زن عمو من نمیتونم فعلا پس بدم واقعا از قرض میترسم گفت من این و به دختر خودم دادم
شرمنده شدم از دعوای دیشبم با خدا
دخترعمو گفت خدا کفیل یتیمِ کفیل بیمار هم هست...
خودش حواسش هست یه لحظه حس کردم واقعا داره نگام میکنه....منتظر شکرگذاری بود که رفتم وضو گرفتم و ایستادم به نماز
پشت زمینه هم تخت دخترعموست امیدوارم به زودی این تخت و بندازیم کنار:'(